دمغزه
[دُ غَ زَ / زِ] (اِ مرکب) بیخ دم و سرین (ناظم الاطباء) به معنی دم غازه است که بیخ دم و استخوان میان دم حیوانات باشد، و آن را به عربی عسیب گویند (برهان) بیخ دم و استخوان میان دم (فرهنگ جهانگیری) عصعص ذنابی (یادداشت مؤلف) : فقلنا اضربوه ببعضها؛ مفسران در آن بعضی خلاف کردند، عبدالله گفت آن استخوان بود سعید جبیر گفت دمغزه بود (تفسیر ابوالفتوح رازی) جمع گردد بر وی آن جمله بزه کو سری بوده ست و ایشان دمغزهمولوی عجم [ عَ / عُ ] (منتهی الارب) عصعص، نوض، ثعلبه، عکده؛ استخوان دمغزه عضم؛ دمغزهء شتر و اسب قصره، قطن، فنیک، افنیک؛ دمغزهء مرغ (منتهی الارب) و رجوع به دمغازه شود.