دمامه
[دَ مَ / مِ] (اِ) نقاره (غیاث) کوس و نقاره (ناظم الاطباء) (از برهان) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر) طبلک (زمخشری) نقاره را گویند (فرهنگ جهانگیری) نقاره و طبل، و با لفظ نواختن مستعمل (از آنندراج) دبدبه (دهار) (زمخشری) : و صدای رعد طبل و دمامه به عیوق برآمد (تاج المآثر) به چرخ رفت ز هر صف نفیر چنگ و نی و دف دم دمامه و شندف غریو ارغن و مزمر هدایت (از آنندراج) ای شاه ملک رتبت خورشیدسریر فیلت به نقاره خانه گاه زد و گیر آورد ز سر دمامه وز دندان چوب سنجش شده گوشها و خرطوم نفیر سیف الملوک (از جهانگیری) - دمامه نواختن؛ طبل کوفتن نقاره زدن : خروس سحر در وصول هلال دمامه نوازد به نامش ز بال ملاطغرا (از آنندراج ||) نفیر را نامند که برادر کوچک کرناست (برهان) نفیر (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر) - دمامه دمیدن (دردمیدن)؛ شیپور زدن : دمامه دردمیدند از پگاهی روان گشتند چون دریا سپاهی نزاری قهستانی (از آنندراج).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
