دلنواز

معنی دلنواز
[دِ نَ] (نف مرکب) دل نوازنده نوازندهء دل خاطرنواز مشفق تسلی دهنده (ناظم الاطباء) آنکه یا آنچه دل را نوازش دهد آنکه باعث تسلی خاطر شود دلنشین : بت دلنواز و می خوشگوار پرستید و آگه نبد او ز کارفردوسی هم از بهر مهراب و سیندخت باز هم از بهر رودابهء دلنوازفردوسی نافرید ایزد ز خوبان جهان چون تو کسی دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان منوچهری تو کشان زلف و من چو گربه برآن سنبل دلنواز می غلطمخاقانی دلنواز من بیمار شمائید همه بهر بیمارنوازی به من آئید همهخاقانی مرهمش دلنواز تنگدلان آهنش پای بند سنگدلاننظامی سیمای تو گرچه دلنواز است اندیشهء وحشیان دراز استنظامی ز هر شیوه سخن کآن دلنواز است بگفتند آنچه را گفتن دراز استنظامی حبذا آن شرط و شادا آن جزا آن جزای دلنواز و جان فزامولوی شهباز حسن تو چو ز خط یافت پر و بال طوطی گرفت غاشیهء دلنواز توعطار زآن یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت حافظ بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم حافظ وگر طلب کند انعامی از شما حافظ حوالتش به لب یار دلنواز کنیدحافظ - دلنواز آمدن؛ دلنشین آمدن دلنشین و مطبوع شدن : ترش نباشد اگر صد جواب تلخ دهی که از دهان تو شیرین و دلنواز آیدسعدی - پیام دلنواز؛ پیام دلنشین : مجنون ز پیام دلنوازش در رقص شدی به پیشبازشنظامی - دم دلنواز؛ نفس و سخن آرام بخش و تسلی دهنده : چو دارا شنید این دم دلنواز به خواهشگری دیده را کرد بازنظامی - سخن دلنواز؛ سخن دلنشین : سخنهای زیبندهء دلنواز برایشان فروخواند فصلی درازنظامی - شب دلنواز؛ شب خوش و تسلّی بخش : شب جشن بود آن شب دلنوازنظامی - نامهء دلنواز؛ نامهء تسلی دهنده : به پیروزی این نامهء دلنواز در هفت کشور بر او کرده بازنظامی چو سربسته شد نامهء دلنواز رساننده را داد تا برد بازنظامی نگارد یکی نامهء دلنواز که خوانندگان را بود کارسازنظامی - نقش دلنواز؛ نقش زیبا و دلنشین : وزآن دیبا که می بستم طرازش نمودن نقشهای دلنوازشنظامی || شاهد معشوق معشوقه محبوب دلارام دلجو : خوش آمدش گفتار آن دلنواز بکرد آشکارا و بگشاد رازفردوسی سخن هرچه بشنید زآن دلنواز همی گفت پیش سپهبد برازفردوسی ز چندین دلبران و دلنوازان به بالا هریکی بد سرو نازان (ویس و رامین) گذر بر مهر کن چون دلنوازان به من بازی مکن چون مهره بازاننظامی زلف ترکی برآورم به کمر دلنوازی درافکنم به جگرنظامی ارسطوی دانا بدان دلنواز در دانش خویش بگشاد بازنظامی روان کردند مهد آن دلنوازان چو مه تابان و چون خورشید تازاننظامی جهاندار فرمود کان دلنواز گشاید در درج یاقوت بازنظامی بر جگر آبم نماند از دلنواز همچو ماهی مانده ام بر خشک بازعطار (|| اِ مرکب) (اصطلاح موسیقی) یکی از گوشه های همایون است (از فرهنگ فارسی معین).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.