دلگشا
[دِ گُ] (نف مرکب) دلگشای دل گشاینده گشایندهء دل طرب افزا فرحت انگیز مسرت خیز (آنندراج) مفرح غم زدا فرخ بخش : جهد کنند تا دل او خوش و شادمان دارند و اندر خانهء پاکیزه و دلگشا نشانند (ذخیرهء خوارزمشاهی) -امثال: دلگشا بی پول زندان بلاست هر کجا پول است آنجا دلگشاست ؟ (از امثال و حکم) رجوع به دلگشای شود (|| اصطلاح تصوف) صفت فتاحی را گویند (کشاف اصطلاحات الفنون) صفت فیاضیت را گویند در مقام انس در دل سالک و صفت فتاحی را نیز گویند ( (از فرهنگ مصطلحات عرفا از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1557.