دلق

معنی دلق
[دَ] (ص) فرومایه و ناکس (غیاث) بد و پست و حقیر و بی قدر (ناظم الاطباء) بلایه و ناکاره که هیچ قیمت ندارد (ذیل برهان) مرحوم دهخدا در مورد این معنی می نویسد: ظاهراً درست است چه آنرا بنحو صفت هم آرند و جامهء دلق گویند (|| اِ) لباس کهنه و مندرس جامهء کهنه : خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش را بر دلق دوخت مولوی تو به دلق پاره پاره کم نگر که سیه کردند از بیرون زرمولوی نیم شب دلقی بپوشید و برفت از میان مملکت بگریخت تفتمولوی وقت دم آهنگر ار پوشید دلق احتشام او نشد کم پیش خلقمولوی - جامهء دلق؛ جامهء کهنه و ژنده : به نان خشک قناعت کنیم و جامهء دلق که بار محنت خود به که بار منت خلق سعدی || نوعی از پشمینه که درویشان پوشند (غیاث) (آنندراج) قسمی جامهء درویشان مرقع و با پاره های رنگارنگ و مزین به دانه های سبحه (یادداشت مرحوم دهخدا) : تا بدین دلق ای برادر در سنائی ننگری عطر از عود آنگهی آید که بر آذر نهیم سنائی آسمان را بجای دلق کبود ژندهء تازه تر ندوخته اندخاقانی بر منبر وعظ همچو در کوه پلنگ در دلق کبود همچو در نیل نهنگ شرف الدین یزدی گر برآرید یک نفس بی دوست دلق و تسبیحتان بود زنارعطار وگرنه در سلامت رو که با تو سخن گفتن ز دلق و طیلسانستعطار زبس کو پاره بر آن پیرهن دوخت رسید آنجا که دلق هفده من دوختعطار زین سخن گر نیستی بیگانه ای دلق و رشکی گیر در ویرانه ایمولوی گر کسی مهمان رسد گر من منم شب بخسبد ( قصد دلق او کنممولوی من از او جانی برم بی رنگ و بو او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ مولوی (کلیات شمس ج 3 ص 143 عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیستسعدی دلق و سجاده و ناموس به خمخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنا آیندسعدی مجرد به معنی نه عارف به دلق که بیرون کند دست حاجت به خلقسعدی صورت حال عارفان دلق است این قدر بس چو روی در خلق استسعدی دلقت بچه کار آید و تسبیح و مرقع خود را ز عملهای نکوهیده بری دارسعدی عارف به ذات شو نه به دلق قلندریسعدی این دلق موسی است مرقع، و آن ریش فرعونست مرصع (گلستان سعدی) دلق و سجادهء حافظ ببرد باده فروش گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشدحافظ دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمی ارزد به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد حافظ دلق حافظ بچه ارزد به مِیَش رنگین کن وآنگهش مست و خراب از سر بازار بیار حافظ همچو دلق پیر خالی از عصاست بر سر سجاده چون مسواک نیست نظام قاری مدح سلیم ژنده و دلق الف نمد بر دلق سلجقی همه یکسر نوشته اند نظام قاری شد دلق جرزدانش روزی و قبا چمته در دایرهء قسمت اوضاع چنین باشد نظام قاری -امثال: دلق از بیم شپش نتوان گذاشت (از امثال و حکم دهخدا) مثل دلق صوفیان؛ ریش ریش (امثال و حکم) دنیا حلق است و دلق؛ غرض از زندگی حلقی و دلقی است باید از لذات و خوشی های زندگی کامیاب شد دنیا دو روز است (امثال و حکم) - دلق مرقع؛ خرقهء وصله دار : من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی که پیر می فروشانش به جامی درنمی گیرد حافظ - دلق ملمع؛ خرقه که درویشان از نسیجهای رنگارنگ کنند (یادداشت مرحوم دهخدا) : بزیر دلق ملمع کمندها دارند درازدستی این کوته آستینان بینحافظ - دلق هزارمیخ؛ کنایه از آسمان پرستاره است : دلق هزارمیخ شب آن من است و من چون روز سر ز صدرهء خارا برآورم خاقانی ازبهر پاره پیر فلک را بدست صبح دلق هزارمیخ ز سر برکشیده اندخاقانی - پوشیده دلق؛ دلق پوش کنایه از زاهد و درویش و صوفی : عزیزان پوشیده از چشم خلق نه زنارداران پوشیده دلقسعدی - صاحب دلق؛ خرقه پوش دلق پوش صوفی : صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم گنج روان زیر دلق، مار نهان در عصا خاقانی از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق رامولوی (|| - اِخ) لقب خلیفهء دوم مسلمین رجوع به صاحب دلق در ردیف خود شود - کهنه دلق؛ دلق کهنه و مندرس : درویش را نباشد برگ سرای سلطان مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد حافظ.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.