دلشاد
[دِ] (ص مرکب) شاددل خوشحال شادمان بانشاط مسرور خرم شاد با انبساط خاطر گشاده خاطر : مرا گفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد اگر تنت خراب است بدین می کنش آباد کسائی به جامه بپوشید و آمد دوان پرامید دلشاد و روشن روانفردوسی ندیدم کسی را که دلشاد بود توانگر بد ار بومش آباد بودفردوسی سپهر بلند از تو دلشاد باد جهانی به داد تو آباد بادفردوسی بر گذشته همه جهان غمگین وز نشسته همه جهان دلشاد( 1) فضل بن عباس ربنجنی دل به تو دادم و دعوی کند اندر دل من خواجهء سید ابوبکر که دلشاد زیادفرخی ای سرای تو نعیم دگر و زائر تو سال و مه بی غم و دلشاد نشسته به نعیم فرخی دلشاد همی باش و می لعل همی خواه از دست بتی ماه رخ و لعل چو گلنارفرخی پاینده باد خواجه و دلشاد و تندرست بر کام دل مظفر و منصور و کامکارفرخی دلشاد باش و کامروا باش و شاد باش با چشم همچو نرگس و با زلف عنبری فرخی دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدّارفرخی چنین تا دو پاس از شب اندرگذشت ببودند دلشاد و خرم به دشتاسدی براندند دلشاد سه روز باز چهارم رسیدند جائی فرازاسدی ببودند یک هفته دلشاد، خوار به بازی و چوگان و بزم و شکاراسدی چو از داد پرداختی راد باش وزین هردو پیوسته دلشاد باشاسدی به شاگردیش هر که دلشاد بود دل و دانش و دینش آباد بوداسدی ببودند یک هفته دلشاد و مست که ناسود یک ساعت از جام دستاسدی گشت آن زمان که حکمش موجود شد جهان دلشاد و هیچ شادی تا آن زمان نداشت مسعودسعد زردی زر شادی دلهاست من دلشاد از آنک سکهء رخ را زر شادی رسان آورده ام خاقانی دلشاد باش و خرم و خوش عیش و خوش طرب بنده نواز باش و حق اندیش و حق گزارسوزنی دعا کرد زاهد که دلشاد باشنظامی هرکرا او مقبل و آزاد خواند او عزیز و خرم و دلشاد ماندمولوی فاش می گویم و از گفتهء خود دلشادم بندهء عشقم و از هر دو جهان آزادمحافظ - دلشاد شدن؛ شادمان گشتن : ز هرمز چو پیروز دلشاد شد روانش ز اندیشه آزاد شدفردوسی شدم دلشاد روزی با دل افروز از آن روز اوفتادستم بدین روزنظامی - دلشاد کردن؛ خوشحال کردن شادمان کردن : آن دل ازجارفته را دلشاد کرد خاطر ویرانش را آباد کردمولوی روزی گفتی شبی کنم دلشادت وز بند غمان خود کنم آزادتسعدی - دلشاد گردیدن؛ دلشاد گشتن خوشحال شدن شادمان گشتن : بدین اندیشه چون دلشاد گردی ز بند تاج و تخت آزاد گردینظامی - دلشاد گشتن؛ شادمان شدن خوشحال گشتن : دریغا که بدخواه دلشاد گشت دریغا که رنجم همه باد گشتفردوسی دریغا که بدخواه دلشاد گشت دریغا که رنجت همه باد گشتاسدی بدین گفتار تو دلشاد گشتم ز بند غصه ها آزاد گشتمنظامی (|| اِ مرکب) نشاط خوشحالی || همت بخشش عطا (برهان) (آنندراج (||) اِ) از اسماء ایرانی است : همایون و سمن ترک و پریزاد 10 چنین آمده است: - ختن خاتون و گوهرملک و دلشادنظامی ( 1) - متن از تاریخ بیهقی است و در لباب الالباب ج 2 صص 9 زآن گذشته زمانیان غمگین زین نشسته جهانیان دلشاد و فرخی این بیت را تضمین کرده است رجوع به دیوان فرخی چ دبیرسیاقی ص 41 شود.