دلربا
[دِ رُ] (نف مرکب) دلربای دل رباینده ربایندهء دل کسی یا چیزی که دل شخص را به خود جلب کند که شیفته کند که عاشق سازد که دل رباید (یادداشت مرحوم دهخدا) ربایندهء دلهای اصحاب نظر به حسن و ظرافت (شرفنامهء منیری) : نافرید ایزد ز خوبان جهان چون تو کسی دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان منوچهری || جذاب زیبا : یاد تو روح پرور و وصف تو دلفریب نام تو غمزدا و کلام تو دلرباسعدی مطربهء دلربا غارت دلها کند طوقک زر در گلو نغنغه در حنجرک شیخ واحدی (از شرفنامهء منیری ||) معشوق محبوب (ناظم الاطباء) و رجوع به دلربای شود (|| اِ مرکب) سنگی براق که از آن ظروف خرد و دانه های دستبند کنند قسمی مهره های زرد یا قهوه ای متلالی که زنان گردن بند و دستبند کنند سنگی به رنگ سرخ سوخته با خالهای زرین (یادداشت مرحوم دهخدا).