دلدل
[دُ دُ] (اِخ) ماده استری شهباء که از آن پیامبر اسلام بوده است (از اقرب الموارد) نام ماده استر سپید به سیاهی مایل که حاکم اسکندریه به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده بود، آن حضرت به امیرالمؤمنین بخشیده برای سواری (غیاث ) (آنندراج) نام مرکب نبی (ص) که سرخنگ بود (از منتهی الارب) نام یکی از دو استر ییغمبر آخرالزمان (ص) و دیگری را نام شهباء بود و دو ناقه داشتند یکی را غضباء و دیگری را صهباء گفتندی و دو اسب داشتند یکی را یحموم و دیگری را جناح می گفتند، و الاغ خاصه را یعفور می گفتند و همهء اینها را با کلاه و جامه ای که داشتند در مرض موت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام بخشیدند (از لغت محلی شوشتر، خطی) نام استری شهباء رسول صلوات الله علیه را، و گویند آنرا مقوقس فرستاد و سپس رسول (ص) آنرا به علی علیه السلام بخشید (یادداشت مرحوم دهخدا) قاطر سواری پیغمبر بود و او اول قاطری است که در اسلام دیده شد و آنرا مقوقس حکمران مصر با الاغی که نامش عفیر بود به پیغمبر هدیه نمود (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ازتاریخ طبری ج 3 ص 183 ) : گر او رفتی بجای حیدر گرد به رزم شاه گردان عمرو و عنتر نش آهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفردقیقی کی شدستی نفس من بر اسب حکمتها سوار گر نه ممدوحم سوار دلدل شهباستی ناصرخسرو با نور او چو خنجر حیدر شد گلبن قوی چو دلدل شهبا شدناصرخسرو کان کوردل نیارد پذیرفتن پند سوار دلدل شهبا راناصرخسرو آباد بر آن بارهء میمون همایون خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل عبدالواسع جبلی آن کو که بحرب تاخت بیند بر دلدل تند مرتضی را انوری (از شرفنامهء منیری) دلدل مشتری پیش جفته زد اندر آسمان آه ز دل کشان زحل گفت قطعت ابهری خاقانی لاجرم زابلق چرب آخور چرخ دلدلی داشت خم ران اسدخاقانی گفتیی سرمست در سبزه و گلست یا سواره بر براق و دلدل استمولوی - دلدل پی؛ با پیی مانند پی دلدل کنایه از تیزتک و رهنورد : جمله شان گشته سواره بر نیی کاین براق ماست یا دلدل پییمولوی - دلدل سوار؛ که بر دلدل سواری کند : آن دل دل کو که در میدان لهو( 1) از طرب دلدل سواری داشتمخاقانی - شاه دلدل ( سوار؛ کنایه از حضرت علی(ع) : اولین آفتاب برج شرف شاه دلدل سوار دریاکف (از حبیب السیر چ تهران، ج 3 جزو 4 ص 322 خردمند عثمان شب زنده دار چهارم علی شاه دلدل سوار سعدی - دلدل قامت؛ که قامتی چون دلدل دارد : اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزنعل رخش فرمان و براق اندام و شبرنگ اهتزاز منوچهری - دلدل کره؛ به تعبیر و تقریع و طنز، فرزند بچهء سخت نیازی بچهء عزیز بچهء نهایت عزیز بچهء سخت عزیز (یادداشت مرحوم دهخدا) ( 1) - ن ل: آه آن دل کو.