دلداده
[دِ دَ / دِ] (ن مف مرکب) دل داده علاقه مند راغب مایل خواهان || عاشق (آنندراج) فریفته دلبسته دل باخته : چو دلداده یاری ز دلبر برشک زمانی همی بارد از دیده اشکاسدی پند دهی کز بلای عشق حذر کن مردم دلداده را چه سود کند پندادیب صابر گر این صاحب جهان دلدادهء تست شکاری بس شگرف افتادهء تستنظامی عاشق دلداه را خواب ای شگفتمولوی دلداده را ملامت کردن چه سود دارد می باید این نصیحت کردن به دلستانان سعدی.