دکمه
[دُ مَ / مِ] (اِ) تکمه دگمه (فرهنگ فارسی معین) گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک ز گوشهء میدان حبر روی نمود کمند و گرز وی از دکمه های ماده و نر نظام قاری (دیوان ص 18 ) ز دکمه های گریبان گلولهء تشویش به حرب موبنه انداخت چون تگرگ و مطر نظام قاری (دیوان ص 19 ) گریبان و اطلس بدرها و دکمه منور بسان سپهر از کواکب نظام قاری (دیوان ص 27 ) بود چکمه از دکمهء پا درازش به کف گرز و همچون گرازان مضارب نظام قاری (دیوان ص 28 ||) کنایه از هر چیز مدور (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی).