دکل
[دَ کَ] (ص) امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد (برهان) امردی را گویند که دست و نیز گویند (آنندراج) امرد ضخم || سخت درشت اندام « تکل » پای بزرگ لک و گنده داشته باشد و خطش هنوز ندمیده، و آنرا و قوی زن و مرد فربه و بلندبالا و بزرگ استخوان سخت بزرگ جثه زن یا مرد چارشانه و بلند تنومند و بلند بلندبالا و تنومند، و آنرا بیشتر در پسران و دختران جوان گویند بلند و پهن شانه و درشت استخوان سخت بزرگ خلقت (یادداشت مرحوم دهخدا) زمخت گنده ستبر، در آدمی (از فرهنگ فارسی معین) دگل و رجوع به دگل شود : مشت دکلان و کله پوشان قربوقربوزنان و جوشان امیرخسرو (در مذمت مغولان، از آنندراج) دکله پر رشک بر پشت دکل امیرخسرو (از آنندراج ||) کسی، خاصه پسری که در سنین بالا و پس از برآمدن ریش به فعل بد تن دردهد و مفعول واقع شود (فرهنگ لغات عامیانه) - دکل باز؛ که امردان پرسال را دوست گیرد آنکه با غلامان بیش سال و بزرگ جثه بازد غلام باره که غلامان بزرگ دوست گیرد (یادداشت مرحوم دهخدا) غلام باره که بیشتر متمایل به جوانان بدکار بزرگ سال و دکل است این لفظ را در برابر بچه باز بکار می برند (فرهنگ لغات عامیانه) - دکل بازی؛ عمل دکل باز رجوع به دکل باز شود - دکل پسند؛ آنکه دکل را پسندد رجوع به دکل و نیز به دکل باز در همین ترکیبات شود (|| اِ) درخت تنه بزرگ عموماً، و نخل خرمای بزرگ تنه خصوصاً (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی ||) چوب بزرگ وسط کشتی که شراع را بر آن بندند (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) تیر کشتی (فرهنگ فارسی معین) دگل رجوع به دگل شود || قسمی از خرمای بد که دانهء آن بزرگ باشد (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول