دعوی

معنی دعوی
[دَعْ] (ع، اِمص، اِ) ممال از دَعْوی ادعا (ناظم الاطباء) دعوی را غالباً مقارن با معنی می آرند (یادداشت مرحوم دهخدا) دعوی مقابل معنی، یعنی حقیقت و باطن آنچه ادعا شده است می آید : یکی مرد آمد [ زردشت ] به دین آوری به ایران به دعویّ پیغمبریدقیقی پای بیرون منه از پایگه دعوی خویش تا نیاری بدر کون فراخت فدرنگحصیری همه میران را دعویست ملک را معنی همه شاهان را عجز است ملک را اعجاز فرخی به رادی و به سخا و به مردی و به هنر همه جهان را دعویست مر ترا برهانفرخی ای از ستیهش تو همه مردمان به مُست دعویت صعب منکر و معنیت خام و سست لبیبی پادشاهیها همه دعویست برهان تیغ او آن نکوتر باشد از دعوی که با برهان بود عنصری زین فروتر شاعران دعوی و زو معنی پدید وین حکیمان دگر یک فن و او بسیار فن منوچهری رزبان گفت که مهر دلم افزودی وآنهمه دعوی را معنی بنمودیمنوچهری درین حدیث خبر نیست سوی جانوران خرد گوای منست اندرین قوی دعوی ناصرخسرو چون دو گوا گذشت برین دعوی آنگاه راستگوی بود گویاناصرخسرو به شرق و غرب از اهل این صناعت گوا داری برین دعوی فراوانناصرخسرو نه از جمالش طبع جمال را سیری نه در کمالش عین کمال را دعوی ابوالفرج رونی ور چه خصمی داشت این دعوی کجا معنی بود ور همه معنی عرض کی دعوی جوهر گرفت مسعودسعد دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی و چرائی سنائی همه دعوی مباش چون بلبل گرد معنی گرای نیز چو بازسنائی چو این اوصاف نیکو حصر کردم با خرد گفتم بدین دعوی که برخیزد درین معنی چه فرمائی انوری چنانکه سوسن و نرگس بخدمت اِنْهی مرتبند، چه انکار را و دعوی راانوری لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهر است کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم خاقانی هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی خاقانی در ترازوی جهان از دعوی همسر مرنج هر کجا زرّیست با او جو برابر یافتند ظهیر فاریابی بر آستانهء صدر زمانه بفشانم جواهر سخن خویش صدق دعوی را ظهیر فاریابی چو آمد گه دعوی و داوری به دانش نمایی و دین پرورینظامی همه دعوی و فارغ از معنی راست گوئی میان تهی جرسیستسعدی به دستور دانا چنین گفت شاه که دعوی خجالت بود بی گواهسعدی ز دعوی پری زآن تهی میروی تهی آی تا پرمعانی رویسعدی چو یاد عشق زد سلمان هوس دارد که بر یادت به مهر دل کند چون صبح روشن صدق دعوی را سلمان ساوجی بادپیمائی است پیش اهل تجرید ار کنی سایه تابانست واله دعوی وارستگی واله هروی (از آنندراج) تَهاتُم؛ بر یکدیگر دعوی باطل کردن (از منتهی الارب) - اهل دعوی؛ صاحبان داعیه اصحاب ادعا : چرا اهل دعوی بدین ننگرند که ابدال در آب و آتش روندسعدی -بی دعوی؛ بی ادعا : چون تکبر عظیم و باحشمت چون تواضع کریم و بی دعوی( 1) ابوالفرج رونی - پردعوی؛ پرمدعا : در میان صومعه سالوس پردعوی منم خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم سعدی - دعوی خود را به کرسی نشاندن( 2)؛ ادعای خود را به گواه و دلیل ثابت کردن (ناظم الاطباء) دعوی را به دلایل و گواهان ثابت کردن (از غیاث) (از آنندراج) - دعوی قطع شدن؛ انفصال یافتن دعوی (آنندراج) : دعویّ تیغ قطع شد از چین ابرویش نوکیسهء هلال کنون در دویدن است تأثیر (از آنندراج) - گردن به دعوی افراشتن؛ قد علم کردن سر کشیدن : هرکه گردن به دعوی افرازد دشمن از هر طرف بر او تازدسعدی || لاف و گزاف سخن واهی و پوچ اظهار چیزی کردن که در شخص نباشد (ناظم الاطباء) : ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژ کجا شد آن همه دعوی و لاف و آن همه ژاژ لبیبی همه آویخته از دامن دعوی و دروغ چون کفه از کس گاو و چو کلیدان ز مدنگ قریع الدهر - دعوی عشق؛ لاف عشق : سینهء خاقانی و غم، تا نزند ز وصل دم دعوی عشق و وصل هم، تا ز سگان کیست او خاقانی دعوی عشق ز هر بوالهوسی می آید دست بر سر زدن از هر مگسی می آید صائب (از آنندراج) - زبان به دعوی عشق گشادن؛ لاف عشق زدن : خلقی زبان به دعوی عشقش گشاده اند ای من فدای آنکه دلش با زبان یکیست حافظ || دعوت : هرکه به گوش خرد دعوی موسی شنید بیش تأمل نکرد در سخن سامری ظهیر فاریابی (|| اصطلاح حقوق و فقه) دادخواهی تظلم داوری مرافعه ترافع اختلافی است بین دو طرف که اظهاراتشان با یکدیگر معارضه دارد و یا عملی است که برای تثبیت حقی صورت می گیرد ادعای طرفی را که موجد نیز گفته میشود و ادعای طرف مقابل را دفاع یا پاسخ نامیده اند « دعوی به معنی اخص » مرافعه است تعقیب (یا دادخواست) نامند و می نامند (فرهنگ حقوقی) دَعْوی و رجوع به دعوی شود : به گه دعوی هم خصم « دعوی به معنی اعم » مجموع تعقیب و دفاع را بود هم قاضی اثیر اومانی گفت ای پادشاه ناز فرزندان بر پدران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشاه خواهند (گلستان سعدی) - دعوی اصلی؛ (اصطلاح حقوق) دعوی از نظر شکل بر دو قسم است: دعوی اصلی و دعوی طاری دعوی اصلی آن است که محاکمه را بدواً تولید می کند دعوی طاری آن است که در اثنای رسیدگی به دعوی اصلی حادث می گردد دعوی طاری نامند و هرگاه از طرف مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی « دعوی ضمیمه » یا « دعوی اضافی » هرگاه از طرف مدعی اقامه شود آنرا « دعوی جلب شخص ثالث » نامند و هرگاه از طرف شخص ثالث یا علیه شخص ثالثی اقامه شود آنرا « دعوی متقابل » اقامه گردد آنرا نامند (از فرهنگ حقوقی) - دعوی اضافی؛ رجوع به دعوی اصلی شود - دعوی به معنی اخص؛ « دعوی ورود شخص ثالث » یا رجوع به دعوی در معنی حقوقی آن شود - دعوی به معنی اعم؛ رجوع به دعوی در معنی حقوقی آن شود - دعوی تصرف عدوانی؛ عبارتست از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را از تصرف او خارج کرده، و متصرف سابق، اعادهء تصرف خود را نسبت به آن مال درخواست می نماید (فرهنگ حقوقی) و رجوع به تصرف عدوانی شود - دعوی جلب شخص ثالث؛ رجوع به دعوی اصلی شود - دعوی خصوصی؛ رجوع به دعوی عمومی شود - دعوی دینی؛ رجوع به دعوی شخصی شود - دعوی رفع مزاحمت؛ دعوایی است که بموجب آن، متصرف مال غیرمنقول درخواست جلوگیری از مزاحمت کسی را می نماید که نسبت به متصرفات او مزاحم است ولی این مزاحمت بحدی نرسیده که او را از تصرف در مالش ممنوع سازد بلکه اخلالی در تصرف متصرف وارد نموده است (از فرهنگ حقوقی) - دعوی شخصی (دینی)؛ هرگاه دیون (یعنی الزامات) بین اشخاص، مورد تعقیب قرار گیرد آن دعوی را دعوی شخصی یا دعوی دینی نامند در دعوی دینی مدعی فقط حق اقامهء دعوی علیه طرف تعهد دارد و بس، بخلاف دعوی عینی که در آن حق تعقیب مستقیم دارد (از فرهنگ حقوقی) - دعوی ضمیمه؛ رجوع به دعوی اصلی شود - دعوی طاری؛ رجوع به دعوی اصلی شود - دعوی عمومی؛ ارتکاب جرم غالباً دو حق را علیه مرتکب جرم برمی انگیزد: 1 - حق عمومی که به جامعه اجازه میدهد صدور حکم مجازات یا اقدام تأمینی را دربارهء مجرم است این دعوی از طرف نمایندهء عمومی جامعه (یعنی دادستان) علیه متهم یا « دعوی عمومی » مطالبه کند وسیلهء اجرای این حق مرتکب جرم اقامه میشود 2 - حق خصوصی که به شخص متضرر از جرم اجازه میدهد جبران زیان ناشی از جرم را بخواهد وسیلهء اجرای این حق را دعوی خصوصی گویند که از طرف شخص حقیقی (یا شخصیت حقوقی) برای حفظ حیثیت و منافع شخصی اقامه میشود (از فرهنگ حقوقی) - دعوی عینی؛ هرگاه حق عینی مورد تعقیب واقع شود آن دعوی را دعوی عینی می نامند چنانکه بایع زمین، آنرا تسلیم نکند (از فرهنگ حقوقی) - دعوی غیرمنقول؛ هر دعوایی که موضوع مستقیم آن بدست آوردن مال غیرمنقول یا تحصیل حقی در آن باشد دعوی غیرمنقول نامیده میشود (فرهنگ حقوقی) - دعوی متقابل؛ رجوع به دعوی اصلی شود - دعوی مختلط؛ دعوایی است که در آن هم حق عینی و هم حق شخصی بتواند مورد تعقیب قرار گیرد، مثلًا در عقد بیع، از آنجا که مشتری مالک مبیع میشود نسبت به آن حق عینی دارد، و از آنجا که بایع ملزم است که مبیع را تسلیم کند برای مشتری، حق دینی بر بایع حاصل میشود، بنابراین وقتی که مشتری علیه بایع اقامهء دعوی کرده تسلیم مبیع را از او میخواهد می تواند هم به دادگاه اقامتگاه بایع (که مطابق قواعد صلاحیت، مرجع دعوی شخصی است) و هم به دادگاه محل وقوع مبیع مراجعه کند، و چنین دعوایی را که جامع دو جنبهء شخصی و عینی است دعوی مختلط گویند (فرهنگ حقوقی) - دعوی ممانعت از حق؛ در این جا مورد دعوی اعادهء تصرف در عین ملک نیست بلکه در حق ارتفاق و حق انتفاع است که مالک عین یا دیگری او را از استفادهء حق منع می کند مثل اینکه او را از حق الشرب منع کند (از فرهنگ حقوقی) - دعوی منقول؛ هر دعوی که موضوع مستقیم آن بدست آوردن مال منقول باشد دعوی منقول نامیده میشود (فرهنگ حقوقی) - دعوی ورود شخص ثالث؛ رجوع به دعوی اصلی شود ( 1) - ن آمده است « دعوا » ل: چون تواضع کریم با دعوی ( 2) - در ناظم الاطباء این ترکیب ذیل.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.