دشمن دار
[دُ مَ] (نف مرکب) دشمن دارنده آنکه او را دشمن باشد دارای دشمن (یادداشت مرحوم دهخدا ||) که دشمن گیرد که دیگری را دشمن شمرد مبغض دشمن عدو (یادداشت مرحوم دهخدا) مقابل دوست دار یعنی آنکه هم مراد دشمنان باشد (آنندراج) : ز بیم تیغ تو آنرا که دشمن دار تو باشد همه ساله دو رخ بر گونهء دینار تو باشد فرخی اگر فردا شفاعت را ز احمد طَمْع میداری چرا امروز دشمن دار اهل البیت و فرزندی ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 335 ) صلح دشمن دار باشد عاریت دل بسوی جنگ دارد عاقبتمولوی || متنفر و نفرت کننده (ناظم الاطباء) شَنِف (از منتهی الارب).