دسر
[دَ] (ع مص) نیزه زدن و شکافتن (از منتهی الارب) طعن (از اقرب الموارد ||) راندن (از منتهی الارب) دفع (از اقرب الموارد) دسع از احادیث است که: لیس فی العنبر زکاه انما هو شی ء دسره البحر؛ یعنی دریا آنرا دفع کرده و رانده است (از اقرب الموارد) ||آرمیدن با زن (از منتهی الارب ||) اصلاح کردن کشتی به دسار و میخ (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) و رجوع به دسار شود || سخت سپوختن میخ آهن در چیزی (منتهی الارب) دسار با فشار داخل چیزی کردن و میخکوب کردن هر چیزی (از منتهی الارب).