دست یازی
[دَ] (حامص مرکب) عمل دست یازیدن دست درازی رجوع به دست یازیدن شود - دست یازی کردن؛ دست درازی کردن : برآن مه ترکتازی کرد نتوان که بر مه دست یازی کرد نتواننظامی کس از بیم شه ترکتازی نکرد بدان لعبتان دست یازی نکردنظامی چو دستی که بر ما درازی کنی به تاج کیان دست یازی کنینظامی چو نام توام جان نوازی کند به من دیو کی دست یازی کندنظامی بر رهش عشق ترکتازی کرد فتنه با عقل دست یازی کردنظامی || حرص طمع و رجوع به یازی در ردیف خود شود.