دستمردی
[دَ مَ] (حامص مرکب) یاری و مددکاری (برهان) کمک اعانت : دست هزار رستم برتافتی که تو در باب دست مردی سهراب دیگری خالدبن ربیع مکی طولانی || شجاعت (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر به رستم دستان ورا قیاس کنم قیاس راست نیاید به رستم دستان ازآنکه رستم دستان به دستمردی کرد گهی مبارزت و گه بحیله و دستانسوزنی همه مبارزت او بدستمردی اوست چنان شناس مر او را ورا چنان می دان سوزنی (|| به اضافه) قدرت و قوت (برهان).