دست گسستن
[دَ گُ سَ تَ] (مص مرکب) جدا شدن || جدا کردن بازکردن دور داشتن : چو دستت ز هر حیلتی درگسست حلال است بردن به شمشیر دستسعدی - دست از دامن کسی گسستن؛ دور داشتن و رها کردن دست از دامن کسی ترک گفتن جدائی کردن رها کردن دامن او او را به خود گذاردن : گرم دشمن شوی یا دوست گیری نخواهم دستت از دامن گسستنسعدی گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من گرفته آستین من که دست از دامنش بگسل سعدی و رجوع به دست گسلیدن شود.