دست گزین
[دَ گُ] (ن مف مرکب)دست گزیده منتخب گلچین بهگزین هر چیز که آن را انتخاب کرده باشند (آنندراج) (برهان) : خوشتر از صد نگارخانهء چین نقش آن کارگاه دست گزین نظامی (هفت پیکر ص 77 ) - دست گزین کردن؛ گزیدن انتخاب کردن اختیار کردن || اسب جنیبت (جهانگیری) (برهان) اسب یدک : این دو سه مرکب که بزین کرده اند از پی ما دست گزین کرده اند( 1)نظامی (|| نف مرکب) کنایه از شخصی که پیوسته خواهد در مسند و صدر مجلس بنشیند (برهان) (آنندراج) ( 1) - به معنی اول نیز ایهام دارد.