دست گردان
[دَ گَ] (نف مرکب)گرداننده و به دور درآورنده با دست چرخاننده به دست (|| ن مف مرکب) با دست به دور وچرخش درآمده گردانیده شده از دستی به دستی || دستگردو وام کردن (تداول گناباد خراسان (||) اِ مرکب) وام قرض چیزی که به عاریت گیرند (آنندراج) : گرفتم از کف ساقی پیالهء زرین چو مفلسی که بگیرد به دست گردان زر اشرف || وجه نقدی که به یک دست کسی دهند و از دست دیگر وی باز ستانند و این عمل را چندین بار تکرار کنند (ناظم الاطباء) - کالای دست گردان؛ جنسی و متاعی که در معرض دست گردانی و دست گردان کردن واقع شود : حریف معنی گل را به جان خرد هرچند که سهل قیمت کالای دست گردان است امیرخسرو و رجوع به دست گردان کردن شود.