دست تهی
[دَ تُ] (ص مرکب) تهیدست بی چیز دست خالی صفرالید -امثال: دست تهی روی سیاه؛ نظیر الفقر سوادالوجه فی الدارین (امثال و حکم) - دست تهی بازگشتن یا برگشتن؛ دست خالی برگشتن بی همراه آوردن چیزی چون سوغات و ره آورد بازآمدن ||- بی حصول مقصود بازگشتن : وهم تهی پای بسی ره نبشت هم ز درش دست تهی بازگشتنظامی - دست تهی بودن؛ خالی بودن دست چیزی به دست نداشتن دست خالی بودن || - مسلح نبودن از آلات حرب چیزی در دست نداشتن : چه مردی کند در صف کارزار که دستش تهی باشد و کار زارسعدی.