دست افشاندن
[دَ اَ دَ] (مص مرکب)رقص (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) رقص کردن (غیاث) (آنندراج) انجمن آرا) کنایه از رقاصی کردن (برهان) دست فشاندن دست برافشاندن || اعراض کردن رد کردن : دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا گر دهد جام زرم دست بر او افشانم خاقانی - دست افشاندن بر کسی؛ در روی او ایستادن دست برداشتن بر او : بسودا چنان بر وی افشاند دست که حجاج را دست حجت ببستسعدی || کنایه از جدا شدن و ترک گفتن چیزی (آنندراج) ترک دادن چیزها (برهان) رد کردن و ترک کردن (غیاث): دست افشاندن بر؛ او را ترک گفتن از او صرفنظر کردن (یادداشت مرحوم دهخدا) ترک دادن چیزی و به لهجهء شوشتر دست اوشندن گویند (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) : عافیت را جریده برخوانده دست بر شغل گیتی افشاندهنظامی || حرکت دادن دست : رافضیان چنین باشند به دبدبه ای که زنند جمع شوند و چون دست افشانی ناپدید شوند (کتاب النقض ص 375 ||) دست را حرکت دادن بقصد زدن کسی (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی ||) آشکارا ساختن || ابا نمودن (برهان).