دریچه
[دَ چَ / چِ] (اِ مصغر) درچه صاحب غیاث اللغات گوید: به معنی در کوچک و همین شهرت دارد، مگر در زیاده بودن یای تحتانی تأمل است لیکن اکثر استادان دریچه به زیادت یاء تحتانی آورده اند و غالب ظن آن است که دریچه در اصل دریزه بود که زای معجمه را به جیم فارسی بدل کردند و دریزه مرکب است از لفظ در و لفظ یزه به معنی خرد و کوچک، پس دریزه به معنی دروازهء کوچک باشد و بعضی دریچه نوشته اند به بای موحده و این خالی از غرابت نیست (از غیاث) (از آنندراج) در خرد (از شرفنامهء منیری) جَناح مشربه (از منتهی الارب ) دربچه پادگانه بنیاس بنیاسک آژگن بالکانه : همی زند نفس سرد با هزار نفس در کوندهء ویران دریچه های دمان قریع الدهر مال فراز آوری بکار نداری تا ببرند از در و دریچه و پاچنگابوعاصم شه چو بنشست بر دریچهء هزل ملک بیرون پرد ز روزن عزلسنائی سوی هوای دلها روزن مصلبش می گشاید تا مرغان معنی درپرند، سوی بازار جانها دریچهء مشبکش آفتاب گه می کند که به بنیاد هیکل وجود آدمی ماند (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 89 ) از دریچهء فکرت و روزن دل همه ذرات احوال و دقایق اشکال، روشن و هویدا بیند (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 11 ) سر درآرد بدین دریچهء تنگ سربلند جهان شود سرهنگنظامی نقابیست این دود در پیش نور دریچه دریچه زهم گشته دورنظامی وزیر از مواعید او بکلی مأیوس گشت و به قضا رضا داده دیدهء انتظار بر دریچهء اصطبار گذاشت (رشیدی) از هر دریچه شکل صلیبی چو رومیان بر زنگ رنگ روی بحیرا برافکند خاقانی چون مشبک خان زنبوران ز آه عاشقان بس دریچه کاندرین بام نه ایوان آمده خاقانی نعیم خطهء شیراز و لعبتان بهشتی ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را سعدی ببند یک نفس ای آسمان دریچهء صبح برآفتاب، که امشب خوش است با قمرم سعدی وجود عاریت و خانه ای است بر ره سیل چراغ عمر نهاده ست بر دریچهء بادسعدی دل از دریچهء فکرت به نفس ناطقه داد نشان حالت زارم که زارتر می گشتسعدی خواهرش از غرفه بدید و دریچه برهم زد (گلستان سعدی) متوکل برغرفه و دریچه ای از سرای خود بنشست (تاریخ قم ص 202 ) دریچه اش به ضیا دیدهء سهیل یمن نشیمنش به هوا کعبهء نسیم بهار عرفی (از غیاث) - دریچهء اطمینان؛ در اصطلاح مکانیکی، دریچه ای که در ماشینها تعبیه کنند تا چون که بخار در ماشین زیاده شود و احتمال انفجار رود دریچه خود بخود باز شود و مقدار بخار زاید را خارج سازد ؛( سوپاپ - دریچهء دولختی؛ دریچهء دو مصراعی || - یکی از دریچه های دل( 1) (لغات فرهنگستان) - دریچهء سه لختی( 2 یکی از دریچه های دل (لغات فرهنگستان) - دریچهء سینی( 3)؛ یکی از دریچه های دل (لغات فرهنگستان) - دریچهء گاز؛ در اصطلاح مکانیک، دریچه ای که حول محوری گردش می کند و مقدار گازی را که در سیلندرهای اتومبیل داخل میشود کنترل می نماید، به این معنی که هرقدر دریچهء گاز بیشتر باز شود مقدار گازی که داخل سلیندرها می شود زیادتر و در نتیجه قدرت موتور بیشتر می شود این عمل بوسیلهء فشار دادن پدال گاز که در زیر پای راننده است عملی می گردد - دریچهء نای( 4)؛ دریچهء مکبی (لغات فرهنگستان ||) سوراخی که در بام خانه و دیوار جهت روشنائی نهند روزن روزنه باجه پاچنگ : درون خانه ضرورت چو آتشی باشد به اتفاق برون آید از دریچه دخانسعدی -از دریچهء چشم کسی دیدن؛ از دیدهء او نگاه کردن با چشم او نظر کردن دیدن چنانکه او بیند : از دریچهء چشم مجنون بایستی در جمال لیلی نظر کردن (گلستان سعدی) - دریچهء چشم؛ روزن دیده - دریچهء گوش؛ سوراخ گوش (ناظم الاطباء) کنایه از صماخ گوش (آنندراج): گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزیست از دریچهء گوش می بیند شعاعات شما خاقانی به جستجوی خبر جانم از دریچهء گوش زمان زمان به سر راه کاروان آید کمال اسماعیل (از آنندراج ||) خوخهء نهر (یادداشت مرحوم دهخدا ||) قالبی که در آن زرگر زر و سیم گداخته را Valvule-mitrale (2) - - ( میریزد بوته بوتقه مرکب گاه تبنک قالب || جزئی از زین || سر کوه (ناظم الاطباء) ( 1 Valvule-pricuspide (3) - Valvule- sigmaide (4) - Eviglatte.