دریاب
[دَرْ] (اِ)( 1) دریا را گویند که به عربی بحر خوانند (برهان) دریا (جهانگیری) : عدیل ماهیان باشم به دریاب که همچون ماهیم همواره در آب (ویس و رامین) دل و جان هرکس چنان غم گرفت که ماهی به دریاب ماتم گرفتاسدی موش را موی هست چون سنجاب لیک پاکی نیابد از دریابسنائی تو حل خواهی شدن در آب معنی اگر هستی یقین دریاب معنی عطار (از جهانگیری) بحر است و حباب و آب دریا آن بحر درین حباب دریاب شاه نعمت الله ولی (از آنندراج) ( 1) - در پهلوی حاشیهء مرحوم دکتر معین بر )Zrayah = zreh : در اوستا ،drayah : جزء اول از پارسی باستان ap+drai مرکب از drayap برهان).