دری

معنی دری
[دَ] (اِخ) (زبان) زبان فارسی رسمی معمول امروزه (یادداشت مرحوم دهخدا) زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایران رواج و رسمیت یافت در مورد وجه تسمیهء آن اقوال مختلفی نقل شده است که به اهم آنها اشاره می شود، خوارزمی در مفاتیح العلوم آن را زبان مردم شهرهای مدائن داند و می نویسد اهل درخانهء شاه بدان تکلم می کرده اند ابن الندیم در الفهرست بنقل از ابن المقفع نیز قول بالا را تکرار کرده است مؤلف برهان می نویسد: بعضی آن را به فصیح تعبیر کرده اند و هر لغتی که در آن نقصانی نباشد دری میگویند همچو اشکم و شکم و بگوی و گوی و بشنود و شنود و امثال آنها، پس اشکم و بگوی و بشنو دری باشد و جمعی گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است و بعضی گویند دری زبان اهل بهشت است که رسول (ص) فرموده اند که لسان أهل الجنه عربی و فارسی دری، و ملائکهء آسمان چهارم به لغت دری تکلم می کنند و طایفه ای برآنند که مردمان درگاه کیان بدان متکلم می شده اند و گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند بهمن فرمود تا دانشمندان پارسی زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند یعنی زبانی که به درگاه پادشاهان بدان تکلم کنند و حکم کرد تا در تمام ممالک به این زبان سخن گویند و جماعتی برآنند که وضع این زبان در زمان جمشید شد، و بعضی گویند در زمان بهرام گور و دری بدان سبب خوانند که هرکس از خانهء خود بیرون آید به این زبان متکلم شود و این وجه خوبی نیست چه برهر تقدیر که فرض کنند آن را واضعی می باید و وضع آن را سببی در کار است، در منسوب به درهء کوه را نیز گویند همچو کبک دری، و این به اعتبار خوش خوانی هم می توان بود که باشد زیرا که بهترین لغات فارسی زبان دری است صاحبان انجمن آرا و آنندراج و غیاث در این مورد می نویسند: زبان پارسی را از آن دری گویند که در روستا و کوهستان و دره بدان تکلم می کرده اند و آنچه به شهرستان می گفته اند پهلوی نام دارد زیرا که پهلوشهر را می گفته اند و حق آن است که دری منسوب به کوه و دره است چنانچه کبک دری کبکهایی را گویند که در میان درهء کوه پرورش یابند و زبان دری زبان اهل کوهستان است مانند تبرستان که به معنی کوهستان است و پادشاهان آنجا را عربان و خلفا ملوک الجبال می خوانند و اهل ری و همدان و هر ولایت مانند فارس و کوهستان آنجا به پارسی دری سخن می گویند و زبانی که اهل شهرها بدان متکلم بودند برای اینکه زبان شهری است پهلوی گویند اسدی در لغت ارثنگ مانی گوید: ارثنگ، کتاب اشکال مانی بود و اندر لغت دری همین یک ثاء دیده ام که آمده است و در نسخهء دیگر لغت اسدی باز در همین کلمه گوید: ارتنگ، کتاب اشکال مانی است و اندرلغت دری بجای تاء ثاء دیدم یعنی ارثنگ از این عبارت معلوم می شود که دری خط دیگر هم داشته که در آن ثاء و تاء ممتاز بوده است (یادداشت مرحوم دهخدا) این اظهارنظرها است، یعنی زبانی که در دربار و « دربار » مخفف « در » براساس علمی نیست، و آنچه بهتر بنظر میرسد این است که دری منسوب به درگاه شاهان بدان سخن میگفتند اما اینکه مهد اصلی این زبان ناحیهء شرق ایران است و یا از مدائن بدانجا رفته است دو نظر اظهار شده است: یکی اینکه این زبان مخصوص پایتخت و مخصوص کسانی بود که پیرامون شاهنشاه می زیستند و با کارهای دولتی مربوط بودند و نوشتهء خود را برای مقامات رسمی دولتی یا برای عموم ایرانیان می نوشتند؛ مأمورین و خدمتگزاران دولتی هم که در ولایات کار میکردند، و طبقهء تحصیل کرده و تربیت شده و فرهنگ دیدهء تمام مملکت هم طبعاً در آن زبان استاد بودند، بعد از آنکه یزدگرد شهریار، آخرین پادشاه ساسانی، ناچار شد در قبال حملهء عرب، تیسفون (یا مدائن) پایتخت مملکت ایران را ترک کند و به داخلهء مملکت و روبه شرق و شمال شرقی سفر کند، تمامی درباریان که به چندین هزار نفر بالغ می شدند همراه او سفر کردند بطوری که مورخین می گویند هزار نفر عملهء طرب و هزار نفر از کارگران آشپزخانه و هزار نفر بازداران و عملهء شکار همراه او بودند( 1) پس می توان سنجید و حدس زد که سایر درباریان و همراهان شاهنشاه چقدر بوده اند یزدگرد شهریار با چنین دستگاهی به مرو رسید و این مردم در آنجا سکونت کردند و مدتی به این زبان سخن گفتند و اندک اندک مرو مرکز زبان دری شد پیش از آنکه فارسی دری این مزیت را حاصل کند که زبان رسمی خراسان شود البته امکان این نیز بود که در همان خراسان و نواحی مجاور آن یکی دیگر از زبانهای عمده و یا لهجه های فرعی - مثلًا خوارزمی، سغدی، بلخی، هروی رواج پیدا کند و کم کم وسیعتر و کاملتر شود و زبان رسمی عمومی شود تصادفاً یا بواسطهء بعضی اسباب و علل فارسی دری این سمت را حاصل کرد شاید علت عمده این بود که این فارسی دری در مرو رایج شده بود و مرو مرکز عمدهء مسلمانان در آن دو قرن اول هجری بود، بطوری که فرمانده هان بزرگ و سرکردگان لشکر و سپهسالاران در مرو اقامت میکردند واز آنجا به دفاع و لشکرکشی می پرداختند بهرحال این زبان لسان دوم مردمانی از عرب و عجم شد که با کارهای عمومی ارتباط داشتند به اعتبار اینکه عربی لسان اول ایشان باشد این بود سبب اینکه زبان فرس جدید یا فارسی دری در خراسان نشو و نما یافت طبق این نظر مهد زبان دری مدائن بوده است و سپس بوسیلهء اطرافیان یزدگرد که پس از جنگ با اعراب به مرو رفتند در آنجا نشأت یافت و از مشرق ایران به نقاط دیگر نفوذ کرد( 2) در مقابل این نظر، نظر دیگری ا ست که این زبان در شرق ایران بصورت لهجه ای وجود داشته و سپس گسترش یافته است، بدین شرح: پارسی نو زبان شهرهای شرقی و تاجیکان ناحیهء ایران خاوری، افغانستان، پامیر و ترکستان است این زبان با زبان پارسی باستان که در کتیبه های هخامنشی بکار رفته و همچنین با لهجهء جنوبی کتیبه های ساسانی و متون مانوی قرابت دارد پس از اسلام، پارسی نو با لهجه های دیگر اختلاط یافت، این اختلاط قبلًا هم در عهد ساسانی صورت گرفته بود چون ساسانیان جانشین پارتیان - که لهجهء آنان از بخش لهجه های شمالی بود - گردیدند، قسمتی از لغات رسمی را از زبان آن را بعاریت گرفتند معمولاً عقیده بر این است که پس از حملهء عرب به ایران، زبان پهلوی تغییراتی یافت و بتدریج به زبان فارسی کنونی تبدیل شد اما در این اواخر عقیده ای دیگر میان دانشمندان ظهور کرده و آن مبتنی بر این است که زبان پارسی در دوره های پیش از اسلام نیز، در عرض زبان پهلوی، وجود داشته از جمله دلایلی که بر این امر میتوان اقامه کرد تدوین و تألیف کتبی است به نثر چون شاهنامهء ابومنصوری و مقدمهء آن، ترجمهء تفسیر طبری، ترجمهء تاریخ طبری، تألیف حدودالعالم، تألیف عجائب البلدان، تألیف الابنیه عن حقائق الادویه، و همچنین اشعار شاعرانی چون ابوشکور بلخی، شهید بلخی، رودکی، کسائی، دقیقی، که با در نظر گرفتن آنها بعید می نماید در ظرف دو سه قرن زبانی به این مرحله از استحکام و انسجام برسد از طرف دیگر زبان پارسی نو نخستین بار در مشرق ایران اسلامی انتشار یافته، چه زبان عامهء مردم مغرب و شمال ایران در سده های اول اسلامی پهلوی و لهجه های محلی (نزدیک به پهلوی) بوده، و اشعاری هم که در آذربایجان و طبرستان و جبال و مغرب ایران سروده شده تا مدتی به زبان پهلوی یا طبری یا لهجه های محلی بود، اما قدیمترین اشعار پارسی که در خراسان و سیستان توسط حنظلهء بادغیسی، محمد بن عبدالله بن المقفع گفته است: » : وصیف سگزی، بسام کرد خارجی و دیگران گفته شده به زبان فصیح پارسی بود ابن الندیم گوید لغات فارسی عبارتند از پهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی (بدیهی است که سریانی از زبانهای ایرانی نیست) پهلوی منسوب است به پهله (فهله) - و آن اسمی است که بر پنج شهر اطلاق شود از این قرار: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان - اما دری لغت شهرهای مداین است و کسانی که در دربار شاه مقیم اند بدان تکلم کنند و آن منسوب به پایتخت است و از لغت اهل خراسان و مشرق لغت اهل بلخ در آن غلبه دارد، و اما فارسی مورد تکلم موبدان وعلما و مانند ایشان است، و آن لغت مردم فارس از این عبارت صراحهً بر می آید که دری و فارسی در ردیف پهلوی قرار داشته است خوارزمی در مفاتیح العلوم نویسد: « است دری، لغت مردم شهرهای مدائن است و کسانی که در دربار شاه بودند بدان سخن می گفتند، پس این کلمه منسوب به دربار » همین گفتار را بتفصیل « فهلو » یاقوت در معجم البلدان در کلمهء « است، و از بین لغات اهل مشرق لغت مردم بلخ برآن غالب است شرح داده است مطالعات صرفی و نحوی و در دو زبان پهلوی و فارسی، اختلافات آنها را آشکار میسازد، از قبیل آوردن فعل مفرد برای فاعل جمع و حذف ضمیر متکلم و تقدیم ضمایر متصل بر فعل در پهلوی که برخلاف فارسی است شک نیست که کلمهء در دورهء اسلامی بهمین زبان معمول فارسی پس از اسلام اطلاق شده است( 3) لهجهء ادبی ایران اسلامی که از اواسط قرن « دری » سوم هجری به بعد در ایران رواج یافته و به دری یا فارسی دری یا فارسی مشهور است نمیتوان فقط از اصل فارسی میانه (پهلوی ساسانی) دانست بلکه در اساس یک لهجهء عمومی ادبی است که در اواخر عهد ساسانی و قرنهای اولیهء اسلامی در ایران شیوع داشت و تحت تأثیر و تأثر متقابل لهجه های رسمی دورهء اشکانی (پارتی) و ساسانی (پارسی) در یکدیگر و در لهجه های محلی بتدریج متداول شده و تقریباً وضع ثابتی گرفته و هیئت زبان کتابت حاصل کرده بود همین زبان کتابت است که در قرن سوم و چهارم پیاپی در مراکز مختلفی مانند سیستان و شهرهای خراسان و ماوراءالنهر و گرگان و ری گویندگانی پیدا کرد این زبان بنحو خالص نزدیک با پهلوی جنوبی (پارسی میانه) نبود زیرا نفوذ فراوانی از لهجه های خراسان قدیم و بعضی از لهجات مشرق درآن مشهود است، و نیز لهجهء شرقی محض شمرده نمیشد زیرا تأثیر و نفوذ پهلوی جنوبی (پارسی میانه) و لهجه های غربی هم در آن ملاحظه می شود این زبان عمومی و مختلط که در اواخر دورهء ساسانی و قرنهای نخستین هجری بتدریج شایع شده بود، در عهد اسلامی نخستین بار در دربارها و شهرهای نواحی شرقی ایران برای شعر و نثر بکار رفت، و بعبارت دیگر نخستین ظهور ادبی آن در مشرق ایران انجام گرفت و بهمین سبب تحت تأثیر لغوی و صرفی و نحوی لهجه های متداول در این نواحی درآمد، و بنظر 335 ) و ابن حوقل (صوره الارض چ لیدن ص 490 ) و - قدیمترین مؤلفان از قبیل المقدسی (أحسن التقاسیم چ لیدن ص 334 الاصطخری (که اقوال آنان را تکرار کرده) که دربارهء محل تداول و رواج زبان فارسی دری سخن گفته اند، زبان قسمتی از نواحی شرقی از حدود نیشابور و نواحی قریب به ولایت سغد در ماوراءالنهر دانسته شده این مؤلفان که زبان مردم نیشابور و سرخس و خوانده اند، بصراحت زبان خوارزمی و طخاری و سغدی و « دری » ابیورد و هرات و جوزجان و بخارا را مشابه هم دانسته و آن را شمرده اند و از اینجا معلوم می شود که لهجه هایی از قبیل سغدی و خوارزمی و طخاری که « لسان علی حده » رستاقهای بخارا را جزو دسته لهجه های شرقی است تأثیر در لهجهء فارسی جدید نداشت و با آن متفاوت بود نخستین گویندگانی که بدین زبان نامیده و دری یا پارسی نیز گفته و در برابر پهلوی (پهلوانی) و تازی (عربی) قرار « فارسی دری » شاعری و نویسندگی کردند آن را لانها اللسان الذی تکتب به رسائل السلطان و ترفع بهاالیه القصص، و » داده اند این زبان عمومی را از آن جهت دری میگفتند که أحسن التقاسیم ص 335 ) ابن الندیم نیز از قول ابن المقفع ) « اشتقاقه من الدر و هو الباب، یعنی انه الکلام الذی یتکلم به علی الباب سابقهء تاریخی قدیمتری از « دری » تعریف کرده است (الفهرست چ مصر ص 19 ) کلمهء « منسوبه الی حاضره الباب » زبان دری را قرن سوم و چهارم هجری داشته است زیرا ابن مقفع و بعد از او حمزه بن الحسن اصفهانی در شمار زبانهایی که میان ایرانیان پیش از اشاره کرده و آن را زبان شهرهای مداین شمرده و از میان لهجه های مشرق ایران لغت « لغت دری » اسلام رواج داشته به زبانی به نام و أما الدریه لغه مدن المدائن و بها کان یتکلم من بباب » : اهل بلخ را در آن غالب دانسته اند قول عبدالله بن المقفع چنین است الفهرست چ مصر ص 19 ) و ) « الملک و هی منسوبه الی حاضره الباب و الغالب علیها من لغه اهل خراسان و المشرق لغه اهل بلخ سخن حمزه نیز این قول را تأیید می کند و دال است بر اینکه از لغات اهل مشرق زبان بلخیان بیشتر در زبان مردم مدائن غلبه داشت (معجم البلدان یاقوت حموی ذیل کلمهء فهلو) سبب نفوذ لهجه های شرقی ایران در لهجهء دری مدائن (که زبان درباری ساسانیان و همچنین زبان پایتخت ایران شده بود) حکومت ممتد اشکانیان و استقرار شاهنشاهی آنان در تیسفون بود، و سّر اینکه نخستین کتبیه های شاهنشاهان ساسانی مانند کتیبهء اردشیر بابکان و کتیبهء شاپور اول در نقش رستم و کتبیهء دیگر شاپور در حاجی آباد و کتیبهء نرسی در پایکولی همه به زبان پهلوی شمالی نوشته شده همین است، و آن زبان عمومی مختلط منشأ آثار ادبی پارسی یا فارسی دری بوده از چنین اصلی نشأت کرده و سپس بر اثر آمیزش با لهجهء پهلوی جنوبی (پارسی میانه) شکل تازه ای یافته و در اواخر عهد ساسانی به عنوان زبان پایتخت شاهنشاهی ایران وسیلهء ارتباط ایرانیان شده و بعد از ظهور ادبیات فارسی اسلامی اساس و مبنای سخن در نزد گویندگان شرقی قرار گرفته بود، لیکن چون محیط جدید تداول آن در مدتی متمادی دربارهای مشرق ایران مانند دربارهای طاهری، صفاری، سامانی، فریغونی، زیاری، چغانی، غزنوی و دستگاههای سپهسالاران خراسان بوده، طبعاً اثرهای لغوی و صرفی و نحوی بسیار از لهجه های متداول خراسان و مشرق پذیرفت و از این روی در هیئت ابتدائی و قدیم خود به لهجه های خراسانی و تاجیکی ناحیهء شرقی فلات ایران و افغانستان و پامیر و ترکستان، و متون مانوی ارتباط و شباهت نزدیکتری یافت و چون از قرن پنجم هجری به بعد به قسمتهای مرکزی و غربی و جنوبی ایران رفت بسرعت بسیار تحت تاثیر لهجات مرکزی و جنوبی ایران قرار گرفت و از اصل خود دور افتاد و قابل توجه اینکه هنگام شیوع لهجهء فارسی دری در عراق و آذربایجان بسیاری از لغات و مفردات اختصاصی ماوراءالنهر برای گویندگان نواحی جدید مهجور و محتاج به توضیح بود لغت فرس اسدی به سبب و مشکلات « زبان فارسی نمی دانست » همین ناآشنائی بوجود آمد( 4) و قطران تبریزی با آنکه زبان او لهجهء آذری بود بهمین سبب خود را در دیوانهای منجیک و دقیقی از ناصرخسرو قبادیانی بلخی می پرسید( 5) (از مقدمهء کتاب گنج سخن تألیف دکتر صفا) برای مزید اطلاع می افزائیم که ناصرخسرو قبادیانی بلخی در سفرنامه چهار بار اشاره به زبان متداول در نواحی مختلف ایران کرده به سمنان آمدم و آنجا مدتی مقام کردم و طلب اهل علم کردم مردی نشان دادند که او را استاد علی نسائی می » : است بدین شرح در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، »(6)« گفتند نزدیک وی شدم مردی جوان بود سخن به زبان فارسی همی گفت به زبان اهل دیلم در شهر اخلاط به سه زبان سخن گویند تازی و پارسی و ارمنی و ظن » (7)« شعری نیک می گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست من در همهء زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامِعتر و آبادان تر » (8)« من آن بود که اخلاط بدین سبب نام آن شهر نهاده اند است و در دو مورد اخیر « قیمتی دُرّ لفظ دری » 9) ظاهر این است که در دو مورد اول مرادش از فارسی زبان )« از اصفهان ندیدم شاید بتوان گفت که هم زبان رسمی یعنی دری و هم زبان و لهجه های متداول ایران را مراد داشته است (یادداشت لغت نامه) و نیز رجوع به مقالهء دکتر لسان در مجلهء دانشکدهء ادبیات طهران شماره 4 و دورهء 21 سال 1353 شود اما در مورد خصوصیات زبان دری و سیر تحول و تکامل آن( 10 ) قدیمترین آثاری که از فارسی دری مانده است، گذشته از کلمات و عبارتهای کوتاه و بعضی مصراعها و بیتها که در تواریخ عربی و آثار فارسی ادوار بعد ثبت شده از میانهء قرن چهارم هجری است نهضتی که در زمان فرمانروایی شاهان سامانی برای ترویج و بکار بردن زبان فارسی بجای تازی آغاز شد با سرعت تمام وسعت یافت تا آنجا که اندکی بعد، در روزگار غزنویان، فارسی دری زبان ادبی کشور شد و صدها شاعر و نویسندهء ایرانی به زبان ملی خود شعر سرودند و کتابها در رشته های گوناگون علمی و ادبی و تاریخی تألیف کردند و سپس در زمان شاهان سلجوقی این زبان در امور اداری و مکاتبات دیوانی هم جای زبان عربی را گرفت منطقهء رواج و رونق فارسی دری ابتدا در مشرق و شمال شرقی ایران بود و بیشتر سخنوران و نویسندگان ایرانی که نام و آثارشان باقی است تا حملهء مغول از مردم این قسمت کشور بودند که در دستگاه ایران و بزرگان صفاری و سامانی و غزنوی و سلجوقی بسر می بردند شاعرانی که اشعارشان به شاهد لغات مهجور در لغت فرس اسدی (نیمهء قرن پنجم ه ق) آمده است غالباً به یکی از شهرهای بخارا، سرخس، قاین، سیستان یا شهرهای دورتر شمال شرقی فلات ایران و آبادیهای دیگر خراسان منسوب هستند فارسی دری که طی سه قرن از اوایل قرن چهارم تا اوایل قرن هفتم بتدریج مقام زبان رسمی و ادبی ایران را کسب کرده بود در این مدت از گویشهای ایران شرقی که در قلمرو آن رایج بود و نیز زبانهای غیر ایرانی تأثیر پذیرفت تأثیر زبان عربی که در این زمان همچنان زبان فرهنگی کشورهای اسلامی شمرده میشد البته در درجهء اول قراردارد اما لغات متعددی نیز از زبانهای ترکی و مختصری از چینی و سغدی و غیره در آن راه یافت گذشته از آنچه مربوط به مفردات لغات است بسیاری از خصوصیات تلفظی و صرفی و نحوی گویشهای محلی خراسان و ماوراءالنهر نیز در این دوران در آثار شاعران و نویسندگان هریک از نواحی تأثیر گذاشت، و از مجموع این تأثیرات و رواج و دوام بعضی و متروک شدن بعضی دیگر زبان رسمی فارسی بوجود آمد که مردم نواحی مختلف ایران اگر چه گویش مادری ایشان با آن متفاوت بود در مکتب و نزد معلم آن را بصورت ثابت و واحدی آموختند و در آثار خود بکار بردند فارسی دری را از جهت تطور و تکاملی که در طی هزار سال پذیرفته است میتوان به سه دورهء مهم تقسیم کرد: دورهء رشد و تکوین - دورهء فارسی درسی - دورهء تحول و تجدد الف - دورهء رشد و تکوین، شامل قدیم ترین آثار بجا ماندهء فارسی دری بعد از اسلام است تا اوایل قرن هفتم هجری زبان دری این دوره دارای خصوصیاتی از نظر شیوهء کتابت و تلفظ برخی کلمات و مصوتها، و صامتها و وجوه فعل و پیشوندها و حروف و ترتیب اجزاء جمله می باشد ب- دورهء فارسی درسی، تاخت و تاز مغول در ربع اول قرن هفتم هجری خراسان را که بیش از سه قرن محل رشد و نشو و نمای زبان و ادبیات فارسی بود یکسره ویران و با خاک یکسان کرد و تا پایان دورهء ایلخانان آن خطه دیگر آن مرکزیت و اهمیت را از حیث ایجاد آثار ادبی بازنیافت، و بیشتر کسانی که از نیمهء قرن هفتم به بعد در ادبیات فارسی نام و آوازه ای دارند از مردم مرکز و جنوب و مغرب ایرانند در مدتی بیش از یک قرن که ایلخانان مغول با قدرت در ایران فرمان میراندند مرکز سلطنت در مغرب ایران (مراغه و سلطانیه و تبریز) بود و پس از ضعف آن دولت و ظهور حکومت های خودمختار در نواحی مختلف، شیراز و کرمان و اصفهان و بغداد مرکزیت یافت در دوران پیش این نواحی از مرکز ادبی ایران یعنی خراسان دور بودند و به این سبب فارسی دری هنوز میان عموم طبقات رواج و انتشار نیافته بود و فقط کسانی که اهل علم و ادب بودند فارسی دری را می آموختند و در آثار دیوانی و اداری و علمی و ادبی بکار میبردند اما همین کسان در خانه و بازار به گویش محلی خود متکلم بودند بنابراین فارسی دری زبان مادری و طبیعی ایشان نبود و تنها از راه درس خواندن این زبان را می آموختند حاصل این وضع تحولی در زبان ادبی و رسمی بود که در اصوات ملفوظ و وجوه و صیغه های صرف فعل و ترکیب کلمات و عبارات مشهود است این دوره تا اواخر قرن سیزدهم هجری دوام یافت ج- دورهء تحول اخیر، پس از پراکندگیها و آشفتگیهایی که از انقراض خاندان صفوی تا استقرار آغامحمدخان قاجار در کشور حکم فرما بود بار دیگر یک دولت مرکزی و حکومت واحد در ایران تأسیس شد و این مرکزیت دوام یافت و بتدریج عوامل و علل دیگر که از آن جمله ارتباط و آشنایی با تمدن و فرهنگ مغرب زمین بود تحول عظیمی در اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور پدید آورد که در زبان اداری و ادبی تأثیر کرد زبان دری در آموزش سنتی ایران( 11 ) - در آموزش عالی سنتی ایران همواره زبان دری مورد استفادهء طالبان علم و پژوهندگان بوده مخصوصاً در قرن چهارم هجری که می توان آن را طلایی ترین قرن تمدن ایران نامید مهمترین خدمتی که در این قرن به حفظ استقلال و بقای جامعهء ایرانی شد ایجاد و تقویت زبان فارسی دری و سپس بکار گرفتن آن در خدمت علم بود شکوفائی زبان فارسی دری و بخصوص کاربرد علمی آن یکی از شگفت انگیزترین حوادث این قرن است توسعه و پیشرفت سریع تمدن اسلامی در طول سه قرن همهء زبانهای منطقه را جز زبان عربی از بیان مفاهیم عالی این تمدن عاجز ساخته بود و تنها زبانی می توانست در حوزهء این تمدن در مقابل زبان غنی شدهء عربی مقاومت نماید که به آسانی و بدون هیچگونه مانعی مفردات زبان عربی را برای بیان مفاهیم تمدن اسلامی بخدمت گیرد و زبان فارسی دری بحق از عهدهء چنین مهمی برآمد و این تنها راز بقای فارسی دری در حوزهء تمدن اسلامی تا به امروز بوده است و خواهد بود بدین ترتیب یکی از نکات بسیار جالب توجه روش آموزش عالی سنتی ایران، زبان آموزش آن بوده است و میدانیم که زبان فارسی دری از قرن سوم هجری در خدمت علم درآمد و با آنکه از آن زمان تا به امروز بسیاری از نویسندگان و محققین ایرانی آثار زیادی به زبان عربی نوشته اند ولی در هیچ زمان زبان فارسی دری عاجز از بیان مفاهیم هیچیک از رشته های معارف و علوم در آموزش سنتی ایران نبوده است و تقریباً در تمام رشته های علوم و معارف آثار زیادی به زبان فارسی دری نیز نگاشته شده است و این زبان دوشادوش زبان عربی به اغنای خود پرداخته است و این بدان جهت بوده است که نویسندگان و دانشمندان ایرانی برای اغنای زبان فارسی دری هیچگونه تعصبی در استفاده از واژه های عربی نداشته اند و در حقیقت زبان عربی را به خدمت زبان فارسی دری گرفته اند این نکته جالب توجه است که تقریباً در تمام حوزه های درسی در آموزش سنتی ایران گرچه متون درس به زبان عربی بوده است ولی زبان آموزش و زبان بحث فارسی بوده است و هست و اصطلاحات عربی با استفاده از انعطاف پذیری زبان فارسی براحتی در قالب جمله های فارسی قرار میگیرد اینک شواهد کلمه : بفرمود تا پارسی و دری بگفتند و کوتاه شد داوری فردوسی [ دربارهء کلیله و دمنهء رودکی ] کجا بیور از پهلوانی شمار بود در زبان دری ده هزارفردوسی فرمود تا کتابی تصنیف کنم به پارسی دری که اندر وی اصلها و نکته های پنج علم از پیشینگان گرد آورم بغایت مختصر (دانشنامهء علائی) دل بدان یافتی از من که نکودانی خواند مدحت خواجهء آزاده به الفاظ دریفرخی خاصه آن بنده که مانندهء من بنده بود مدح گوینده و دانندهء الفاظ دریفرخی اندر عرب در عربی گویی او گشاد و او باز کرد پارسیان را در دریفرخی ایا به فعل تو نیکو شده معانی خیر و یا به لفظ تو شیرین شده زبان دری عنصری در مدح سلطان محمود (از آنندراج) به فرخنده فالی و نیک اختری گشادم در گنج درّ دری اسدی (از لغت نامه) من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی درّ لفظ دری راناصرخسرو صفات روی تو آسان بود مرا گفتن گهی به لفظ دری و گهی به شعر دری سوزنی سمع بگشاید ز شرح و لفظ او جذر اصم چون زبان نطق بگشاید به الفاظ دری انوری از دو دیوانم به تازی و دری یک هجا و فحش هرگز کس ندیدخاقانی بر رقعهء نظم دری قائم منم در شاعری با من به قایم عنصری نرد مجارا ریخته خاقانی درّ دری که خاطر خاقانی آورد قیمت به بزم خسرو والا برافکندخاقانی درّ دری ابر خاطر من پیش قزل ارسلان فروریختخاقانی چون به تازی و دری یاد افاضل گذرد نام خویش افسر دیوان به خراسان یابم خاقانی دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب نطق من آب تازیان برده به نکتهء دری خاقانی دیوان من به سمع تو در دری دهد جانم صفات بزم تو ز اوج سما کندخاقانی راوی ز درهای دری دلال و دلها مشتری خاقانی اینک جوهری درهای بیضا ریخته خاقانی خزاین معانی را بر خرز خران خزران عرض خواهد کرد، بدره ها از گنج درّ دری بدرآورده است (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 113 ) خرد نامه ها را ز لفظ دری به یونان زبان کرد کسوتگرینظامی زان سخنها که تازیست و دری در سواد بخاری و طبرینظامی نظامی که نظم دری کار اوست دری نظم کردن سزاوار اوستنظامی به دو رهبان فرهنگی چنین گفت بوقت آنکه درهای دری سفتنظامی مغنی در خروش آورده پرده غزلهای دری آغاز کردهنظامی قلم است این بدست سعدی در یا هزار آستین در دریسعدی چون در دو رسته دهانت نظم سخن دری ندیدمسعدی چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکنحافظ ز من به حضرت آصف که می برد پیغام که یادگیر دو مصرع ز من به نظم دری حافظ ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داندحافظ || در بیت ذیل کلمهء دری شاید مخفف دُرّی باشد منسوب به در (کوکب دری) به معنی خوبی و نیکویی و یا منسوب به در به معنی دربار و به هرحال جای تأمل است (یادداشت مرحوم دهخدا) : در دری فلک که مهر است اخکوژنهء کلاه او بادفرید احول ( 1) - به این مسأله در تاریخ یعقوبی و اخبار الطوال دینوری و تاریخ سنی ملوک حمزهء اصفهانی و غیره هم تصریح شده است ( 2) - از مقالهء آقای مینوی تحت عنوان برزویهء طبیب در مجلهء دانشکدهء ادبیات مشهد شمارهء چهارم سال هفتم 1350 ه ش ( 3) - از مقالهء مرحوم دکتر محمد معین در مجلهء ایران آباد شماره 7 - مهرماه 1339 ه ش ( 4) - لغت فرس ص 1 6) - سفرنامه ص 3 (از زبان اهل دیلم ظاهراً مراد لهجهء مردم دیلم است) ( 7) - سفرنامه ) 5) - سفرنامه چ دکتر دبیرسیاقی ص 6 ) 10 ) - از تاریخ زبان ) 9) - سفرنامه ص 124 ) ص 6 (زیرا زبان رایج مردم آذربایجان آذری بوده است) ( 8) - سفرنامه ص 7 11 ) - ارزیابی گسترش آموزش عالی ایران، بررسی شمارهء 45 سازمان ) 130 - فارسی تألیف دکتر پرویز خانلری ج 2 صص 105 ( شاهنشاهی بازرسی آموزش عالی پژوهش علمی (ص 6 و 19 و 25 و 26.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.