درود کردن
[دُ کَ دَ] (مص مرکب) سلام رساندن نماز گزاردن (ناظم الاطباء) درود فرستادن درود رساندن تهنیت و آفرین کردن : پذیرفت گستهم و کردش درود که بادی همیشه تو با کام و رودفردوسی -بدرود کردن؛ وداع گفتن وداع کردن :ملوک روزگار چون تخت ملک را بدرود کنند فرزندان ایشان بر جایهای ایشان نشینند (تاریخ بیهقی) وداع، با یکدیگر بدرود کردن (دهار) و رجوع به درود و بدرود شود.