دروج
[دُ] (ع مص) رفتن (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی) مشی (از اقرب الموارد ||) به آخر رسیدن قوم (از منتهی الارب ) درگذشتن و منقرض شدن قوم (از اقرب الموارد ||) در مثل است: أکذب من دَبّ و دَرَج؛ یعنی دروغگوترین زندگان و مردگان (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد ||) پس نگذاشتن و به راه خود رفتن (از منتهی الارب ) درگذشتن و نسلی از خود باقی نگذاشتن (از اقرب الموارد ||) درگذشتن ناقه از یک سال و بچه ندادن (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد ||) درنوردیدن نامه را || سخت وزیدن باد (از منتهی الارب ) دَرَجان دَرَج رجوع به دَرَجان و دَرَج شود.