درواژ
[دَرْ] (ص، اِ) دروار دروای ضروری و مایحتاج (برهان) (آنندراج) ضرورت و احتیاج || لازم و واجب و مهم || سزاواری (ناظم الاطباء ||) سرنگون (برهان) (آنندراج) واژگون : از ابر نبینی که همی مرد به کوشش پرّنده فرود آرد بسته شده درواژ ناصرخسرو || حیران و سرگردان (ناظم الاطباء) و رجوع به دروار و دروای شود.