دروا

معنی دروا
[دَرْ] (ص مرکب) دروای سرگشته و سرگردان و حیران (برهان) (از جهانگیری) سراسیمه متحیر (ناظم الاطباء) درهوای باشد از حیرت و سرگشتگی (از صحاح الفرس) معلق در میان هوا میان فضا اندروا اندروای (یادداشت مرحوم دهخدا) مضطرب شیفته : رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام خاقانی ور او به راحت و من در مشقتم چه عجب( 1) که هم زمین بود آسوده و فلک دروا خاقانی زمین زیر به کو کثیف است و ساکن فلک بر زبر کو لطیفست و درواخاقانی آسمان کو ز کبودی به کبوتر ماند بر در کعبه معلق زن و دروا بینندخاقانی - دل دروا؛ دل اندروا دل آشفته و پریشان و سرگشته مضطرب نگران پرقلق : پرده دارا تو یکی درشو و احوال بدان تا چگونه ست بهش هست که دلها درواست انوری ای شمس دین و دولت و ای کارساز ملک از سوز سینه و دل دروا چگونه ای مجیر بیلقانی زآن نام فر بدین سر مسعود برنهد زآن نام اخ بدان دل دروا برافکندخاقانی دارم نیاز جنت بزم تو لاجرم غم دوزخی بر این دل دروا برافکند خاقانی چون شب مرا ز صادق و کاذب گریز نیست تا آفتابی از دل دروا برآورمخاقانی کوس را دل نی و دردی نه، چرا نالد زار نالهء زار ز درد دل دروا شنوندخاقانی این خماهن گون که چون ریم آهنم پالود و سوخت شد سکاهن پوشش از دود دل دروای من خاقانی (||اِ مرکب) سرگشتگی حیرت : چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت که ما را بر سر کویت سر دروا نمی باشد سعدی (|| ص مرکب) سرنگون و آویخته و نگون و باژگونه (برهان) (از جهانگیری) (از غیاث) معلق آونگان نگونسار درهوا پادرهوا بالا بلند : چه اخگر ماند از آن آتش که وقتی خلیل اللَّه در آن افتاد درواخاقانی زآن زلف هاروتی نشان لرزان ترم از زهره دان ای زهره را هاروت سان زلف تو دروا داشته( 2) خاقانی تنی چو شمع گدازان و زرد و پژمرده دلی چو قندیل آتش گرفته و دروا کمال اسماعیل گر سران را بی سری درواستی سرنگونان را سری درواستی مولوی (از آنندراج) ای زمین آستانت عالم بالا شده در هوایت آسمان چون ذره ای دروا شده سلمان این بارکش دل من کز آهن است گوئی تا چند از عنایت دروا چو ناره( 3) باشد ؟ (از یادداشت مرحوم دهخدا) اخاله، اخیال؛ سردروا نگریستن ابر را بارنده گمان بردن استیفاز؛ بر سر پای و دروا نشستن اکمهداد؛ سر دروا داشتن رماح العرب؛ دم کژدم که دروا باشد متولّه، مستوفد؛ بر سر پای و دروا نشیننده نابیه؛ کمان که از زه دور و دروا باشد (از منتهی الارب ) - چرخ دروا؛ چرخ معلق (یادداشت مرحوم دهخدا) : با وجود چون تو شاهی طبع ارباب هنر جور دور چرخ دروا برنتابد بیش از این سلمان ساوجی - دروااندام؛ بلند اندام؛ قَلَهْنَف؛ بلند و دروا اندام (منتهی الارب ) - دروا داشتن؛ بالا داشتن سرنگون و معلق داشتن: تکبّی؛ دروا داشتن جامه را بر بوی سوز (مجمره) و بخور کردن (از منتهی الارب ) و رجوع به دروا شود - سر دروادارنده؛ آنکه سر را راست نگاه دارد: سامد؛ سر دروادارنده (منتهی الارب ) - سر دروا داشتن؛ سر را راست نگاه داشتن (ناظم الاطباء (||) اِخ) نام فرشته ای است( 4) (برهان ||) کنایه از هاروت و ماروت( 5) (برهان) ( 1) - ن - ( ل: گر او نشسته و من ایستاده ام چه عجب ( 2) - به معنی کنایه ای هاروت و ماروت نیز ایهام دارد ( 3) - ناره؛ رمانهء قپان ( 4 وا؛ نام فرشتهء باد ( 5) - چون هاروت و ماروت طبق داستانها در چاه بابل معلقند.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.