درنده

معنی درنده
[دَ رَ / دَرْ رَ دَ / دِ] (نف) که دَرَد آنکه دَرَد که بدرد پاره کننده که حیوان و انسان را بدراند، مانند شیر و پلنگ و امثال آنها (از انجمن آرا) (آنندراج) نعت فاعلی از دریدن، که از هم باز کردن و جدا کردن چیز متصلی است به قوت و بکمک دست و چنگال و دندان یا آلات برنده و غیره، چنانکه قطعهء کاغذ یا تکهء جامه یا قطعهء گوشت یا نان را اما این صیغهء فاعلی غالباً صفت حیوانات ذوات الانیاب و المخالب و صاحب چنگ و دندان واقع شود و بر برخی گوشتخواران چون شیر و پلنگ و گرگ و بعضی پرندگان مثل عقاب و غیره اطلاق شود سبع دد دده مفترس ج، درندگان (از یادداشت مرحوم دهخدا) ددان : ز گوینده پرسید کاین پوست چیست ددان را بدینگونه درّنده کیستفردوسی هم عشق بغایت تمام است کو را دده و درنده رام استنظامی گفتند مگر اجل رسیدش یا چنگ درنده ای دریدشنظامی چه کردی که درّنده رام تو شدسعدی سبع؛ جانور درنده (دهار) عُسالق، عسلق؛ هر درندهء شکاری (منتهی الارب ) فدفده؛ دویدن گریزان از درنده یا از دشمن هلیاع؛ درنده ای است خرد هلیاغ؛ جانورکی است درنده (از منتهی الارب ) این صیغه صفت پلنگ و شیر و گرگ و غیره آید، چون شواهد زیر - پلنگ درنده؛ پلنگ مفترس : که زنهار از این کژدمان خموش پلنگان درّندهء صوف پوشسعدی - درنده پلنگ؛ پلنگ درنده و مفترس : درّنده پلنگ وحش زاده زیرش چو پلنگی اوفتادهنظامی - درنده شیر؛ شیر مفترس : سپهدار ایران که نامش زریر نبرده دلیری چو درّنده شیردقیقی همان از تن خویش نابوده سیر نیاید کسی پیش درّنده شیرفردوسی چو یک پاس بگذشت درّنده شیر به پیش کنام خود آمد دلیرفردوسی چه روبه به پیشش چه درّنده شیر چه مردی به پیشش چه سیصد دلیر فردوسی نخواهی شد از خون مردان تو سیر بر آنم که هستی تو درّنده شیرفردوسی ز درّنده شیران زمین شد تهی به پرّنده مرغان رسید آگهیفردوسی - درنده گرگ؛ گرگ مفترس : پس آن بیدرفش پلید سترگ به پیش اندر آید چو درّنده گرگفردوسی چو دیدآن سپهدار گرد سترگ خروشان بیامد چو درّنده گرگفردوسی بدو گفت پیران که شیر ژیان نه درّنده گرگ و نه ببر بیانفردوسی سراپردهء سبز دیدم بزرگ سواری بکردار درّنده گرگفردوسی - سگ درنده؛ سگ مفترس، گاهی به سگ هار نیز اطلاق شود : چو سگ درنده گوشت یافت نپرسد کاین شتر صالحست یا خر دجال (گلستان) سگ درّنده چون دندان کند باز تو درحال استخوانی پیشش اندازسعدی - شیر درنده؛ شیر مفترس شیر ژیان درباس درواس دهلاث مجرب هواس هواسه (منتهی الارب ) : سرش نیزه و تیغ برّنده راست تنش کرکس و شیر درّنده راستفردوسی نیامد به دلْش اندرون ترس و بیم دل شیر درّنده شد بر دو نیمفردوسی چنان دان که بیدادگر شهریار بود شیر درّنده در مرغزارفردوسی چنین داد پاسخ بدو شهریار که ای شیر درّنده در کارزارفردوسی برو شیر درّنده باش ای دغل مینداز خود را چو روباه شلسعدی - ناخن درنده؛ چنگال تیز پنجهء پاره کننده همچون پنجهء شیر و پلنگ و دیگر ددان : چون نداری ناخن درّنده تیز با ددان آن به که کم گیری ستیزسعدی || خیاط را نیز گویند که قماشها بدراند || شمشیر را نیز گویند (از انجمن آرا) (از آنندراج).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.