درمنده
[دَ مَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مختصر درمانده (شرفنامهء منیری) درمانده بیچاره بی نوا عاجز متروک (از ناظم الاطباء) : بفرمود صاحبنظر بنده را که خشنود کن مرد درمنده راسعدی.
ایجاد فرم پرداخت کاربردی با پشتیبانی از چندین درگاه بانکی؛ مناسب برای کسبوکارهای خدماتی و فروش اینترنتی.
مشاهده جزئیات محصول
