درشتی

معنی درشتی
[دُ رُ] (حامص) سختی (غیاث) (آنندراج) شدت شَرز شَرص شَزَن شُزُنه شُزونه قُرْقَفه قَعْ َ ض به (منتهی الارب || ) صلابت (یادداشت مرحوم دهخدا) جُسأه جَلَد عَرْدَمه عَلَب قَرْدَسه قَزَب قَعْسَره مَعَز (منتهی الارب || ) ناهمواری (آنندراج): حزونت؛ درشتی زمین (از یادداشت مرحوم دهخدا) : ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همیرودکی بدین درشتی و زشتی رهی که کردم یاد گزاره کرد به توفیق خالق اکبرفرخی شَرَص، شُزونه، عَتَب؛ درشتی زمین (منتهی الارب || ) زبری خشونت (یادداشت مرحوم دهخدا) حَرَش حُرشه خُشنه (منتهی الارب ) خُشونه (دهار) شَبَص شَنْزَره کَیَح (منتهی الارب ) : به خار پشت نگه کن که از درشتی موی به پوست او نکند طَمْع پوستین پیرای کسائی چست بنشاند و غازه کشد( 1) و وسمه کشد آبگینه برد آنجا که درشتی خار است نجیبی (از لغت فرس اسدی) پنجم زره دست بساوش که بدانی نرمی و درشتی چو ز خرخار گران را ناصرخسرو بباید دانست که درشتی زفان تبع خشکی باشد و نرمی طبع تری (ذخیرهء خوارزمشاهی) کنجارهء او [ بان ] درشتی پوست و خارش را ببرد (ذخیرهء خوارزمشاهی) درشتی کردنم نز خار پشتی است بسا نرمی که در زیر درشتی استنظامی جَسَأ؛ درشتی دست از کار دعک؛ نرم گردانیدن درشتی جامه را به پوشیدن (از منتهی الارب || ) گرفتگی و خشونت در سینه و آواز : لیکن کسی را که در حلق او و سینهء او درشتی بود نشاید داد البته (ذخیرهء خوارزمشاهی) اگر اندر سینه درشتی باشد عناب و سپستان و بنفشه می پزند (ذخیرهء خوارزمشاهی) اگر داروهای خشک دهند ریش را خشک کند سرفه و درشتی سینه زیادت شود (ذخیرهء خوارزمشاهی) آنجا که در حلق و سینه درشتی باشد تسکین هم به شراب بنفشه و شراب آلوی سیاه و کشکاب و لعاب اسپغول باید کرد (ذخیرهء خوارزمشاهی) این درشتی آواز را به تازی بَحَح گویند (ذخیرهء خوارزمشاهی) جُشره، جَشّه؛ درشتی در آواز (منتهی الارب || ) تناوری و فربهی (غیاث) (آنندراج) بزرگی کلانی ضخامت سطبری غِلاظه (دهار) غِلَظ غِلظه کَثافه (منتهی الارب ) : ای که شخص منت حقیر نمود تا درشتی هنر نپنداریسعدی (گلستان) نمودی کوه موجش در درشتی که بودی کوه در وی سنگ پشتی سلطان علی ملک دهی (از آنندراج) جَهن؛ درشتی روی؛ قَنَف؛ درشتی و دوسیدگی گوش به سر کَتال، کَتَل؛ درشتی اندام کِندیره؛ درشتی و سطبری (منتهی الارب || ) بزرگی کلانی حجم ضخامت غلظت: گوجه های گیلان به این درشتی است مرواریدی به درشتی نخود (یادداشت مرحوم دهخدا ||) بدخلقی (غیاث) (آنندراج) خشونت در گفتار و رفتار خشونت خلق ترشرویی تندی (ناظم الاطباء) فظاظت زفت خوئی غلاظت مغالظه غلظت عدم ملایمت عنف مقابل رفق و نرمی ناهنجاری ضد نغزی ناخواری خرق مقابل رفق تشدد تعنیف (یادداشت مرحوم دهخدا) خُرق فَظاظه مَظاظه هَیص (منتهی الارب ) تندخویی بی مهری قساوت : بیامد ز پیش رد افراسیاب به کین و درشتی گرفته شتابفردوسی کنون بودنی بر سر ما گذشت خنک آنکه گرد درشتی نگشتفردوسی خرد داد و گردان سپهر آفرید درشتی و تندی و مهر آفریدفردوسی درشتی نباشد چو باشد درست انوشه کسی کو درشتی نجست فردوسی همه در دلم راستی بود و داد درشتی نگیرد ز من شاه یاد فردوسی درشتی نه زیباست از شهریار پدر نامور بود و تو نامدارفردوسی ای پسر جنگ بنه بوسه بیار این همه جنگ و درشتی به چه کارفرخی بلکه بخرّند کشته را ز کشنده گه به درشتی و گه به خواهش و خنده منوچهری بردار درشتی ز دل خصم به نرمی کز پیه به نضج آید ای دوست مغنده عسجدی گفتند از اینجا برو ما می ترسیم که از این رنج تو به ما رسد، به درشتی و زشتی او را از ده بیرون کردند (قصص الانبیاء ص 138 ) بازگوی حدیث نامه که چه بود که مرد بدان درشتی نرم شد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370 ) فضل گفت: ای عمر بس باشد تا چند از این درشتی دانی که با کدام کس سخن می گویی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 524 ) درشتیش چون داغ در دل نهان درازیش چون روزگار جهاناسدی اکنون چو عاریت بود آن نیکوئی ببردند از دل برون کن ای تن این انده و درشتی ناصرخسرو از درشتی ناید اینجا هیچ کار هم به نرمی سر کند از غار مارناصرخسرو چندانکه در یزدجرد جدش درشتی و بدخویی بود (فارسنامهء ابن البلخی ص 82 ) نادان مردمان اویست که دوستی زنان به درشتی جوید (رستم بن مهر هرمزد المجوسی متکلم سیستان، از تاریخ سیستان) بر آنکس که با سخت رویی بود درشتی به از نرم خویی بودنظامی سلطان سعید را از فظاظت خوی و درشتی عادت وخیم وخامت حاصل آمد (جهانگشای جوینی) درشتی و نرمی بهم در به است چو رگ زن که جراح و مرهم نه است سعدی بروی خود در طماع باز نتوان کرد چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد سعدی که هنگام درشتی ملاطفت مذموم است (گلستان سعدی) یارش از کشتی بدرآمد که پشتی کند همچنین درشتی دید و پشت بداد (گلستان سعدی) عجهره؛ درشتی خلق (منتهی الارب ) - درشتی جستن؛ خشونت پیشه ساختن گرد خشونت و ناسازگاری گشتن : بدو گفت رو با برادر بگوی که چندین درشتی و تندی مجویفردوسی به نرمی چو کاری توان برد پیش درشتی مجوئید زاندازه بیشاسدی - درشتی دل؛ فظاظت قساوت (یادداشت مرحوم دهخدا) سنگدلی سنگین دلی : درشتی دل شاه و نرمی دلش ندانی هویدا کنی حاصلش عنصری || خشونت در سخن سختگویی : درشت است پاسخ ولیکن درست درستی درشتی نماید نخستابوشکور درشتیش نرمی است در پند تو نجوید چو شد گرم پیوند توفردوسی درشتی ز کس نشنود نرم گوی سخن تا توانی به آزرم گویفردوسی بدو گفت از که بر آشفته ای درشتی شنیدی بدی گفته ایفردوسی سخن خوب رانیم یک ماه نیز ز راه درشتی نگوییم چیزفردوسی به نامه درشتی فراوان مگوی که تنگی دل شاه دانند از اویاسدی عَتَت؛ درشتی در سخن قِردیده، لَخَن؛ درشتی سخن (منتهی الارب ) - درشتی گفتن؛ سخن سخت گفتن : به پاسخ تو او را درشتی مگوی به پیوند و آزرم او را بجویفردوسی به خردان فراوان درشتی مگوی که تنگی دل شاه دانند از اویاسدی به خردان درشتی فراوان مگوی بر ایشان به گفتار بیشی مجویاسدی || ستم ظلم جور (ناظم الاطباء) ( 1) - تصحیح مرحوم دهخدا: کند.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.