دخش
[دَ] (اِ) ابتدا کردن کار باشد گویند دخش بتو است؛ یعنی نخستین معامله با تست (فرهنگ اسدی) آغاز و ابتدا بود (جهانگیری) (آنندراج) (از انجمن آرا) آغاز کار (شرفنامهء منیری) ابتدا و آغاز کار و معامله با کسی باشد (برهان) ابتدا کردن بود (اوبهی) (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) سفته دشت: دخش کردن؛ دشت کردن (یادداشت مؤلف) آغاز کار و معامله با کسی (فرهنگ فارسی) : من عاملم و تو معاملی وین کار مرا با تو بود دخشفرالاوی تو عاشقم و از همه خوبان زمانه دخشم بتو است ارجو کم نیک بود فال( 1) فرالاوی (|| ص) تیره و تاریک (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا): بپوش و بنوش و بناز و ببخش مکن روز با تاج و با تخت دخش فردوسی (از جهانگیری) بکن آنچه خواهی و دیگر ببخش مکن بر دل ما چنین روز دخش( 2) فردوسی (از جهانگیری) ( 1) - ن ل: ارچه نه کم خوب بود حال ( 2) - در شاهنامه چ بروخیم این کلمه در هر دو بیت ( آمده است (ص 764 و 1655 « پخش ».