دبدبه زن
[دَ دَ بَ / بِ زَ] (نف مرکب)طبل زن نقاره زن دهل زن طبلک زن : سلطان را بر این حریص کرده اند که آنچه برادرش داده است به صلت لشکر را و احرار و شعرا را تا بوقی و دبدبه زن را و مسخره را باید پس ستد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59 ) هیچ مذکور و شاگردپیشه و وضیع و شریف و سپاهدار و پرده دار و بوقی و دبدبه زن نماند که نه صلت سالار بکتغدی بدو برسید ( (تاریخ بیهقی ص 535.