دب
[دَب ب] (ع مص) نرم رفتن (منتهی الارب) (غیاث اللغات) آهسته و به تنهائی راندن (زوزنی) آهسته خرامیدن و قولهم: هو اکذب من دب و درج؛ یعنی کاذب ترین زندگان و مردگان است (منتهی الارب ||) سرایت کردن شراب و بیماری در بدن (منتهی الارب) سرایت کردن شراب و بیماری در جسم (آنندراج) - دب السم؛ زهر راه یافت (از دزی ج 1 ص 421 ||) سرایت کردن کهنگی در جامه || سرایت کردن سخن چینی و ایذای کسی (منتهی الارب).