دایره
[یِ رَ] (ع ص) دایره مؤنث دایر دائره دورزننده گردنده (|| اِ) دائره در اصطلاح هندسه شکلی باشد مسطح و مدور و خطی گرد وی درگرفته، و در اندرون نقطه ای بمرکز، نقطه ای چنانکه خطهای مستقیم که از نقطه به محیط کشی همچند یکدیگر باشد و آن نقطه را مرکز دایره خوانند و آن خط را محیط دایره نامند مکان هندسی مجموعهء نقاطی است که این نقاط از نقطهء ثابتی بنام مرکز بیک فاصله است سطح مستوی که محاط بخط مستدیر باشد و خط دور آن محیط دایره نامیده میشود (از فرهنگ نظام) صورتی بود گردبرگرد او یک خط باشد بیرونی در التفهیم گوید: دایره چیست؟ شکلی است بر سطحی که گردبرگرد او خطی بود که نام او محیط است و دور نیز خوانند و بمیان او نقطه ای است که او را مرکز گویند و همه خطهای راست که از مرکز بیرون آیند و بمحیط رسند همچند یکدیگر باشند راست (التفهیم بیرونی ص 8) سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوریکه فاصلهء هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطهء مرکزی مساوی بود ج، دوایر - دایرهء افق؛ دایره ای است که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیرمرئی دایرهء موهومی است که آسمان را به دو حصهء مرئی و غیرمرئی تقسیم میکند و طلوع و غروب کواکب از این دایره است (فرهنگ نظام) دایره ای است که آسمان فوق زمین را از آسمان زیر زمین جدا کند - دائره الارتفاع؛ چون قوس ارتفاع کواکب ازین دایره مأخوذ است بدین نام نامیده شده است و این دایره ازسمت الرأس و القدم میگذرد و در روز و شب دو بار بر دایرهء نصف النهار منطبق میشود - دایرهء اول السموات؛ دایره ای است که مرور میکند به سمتین الرأس و القدم و بدو نقطهء مشرق و مغرب و قطبین - دایرهء بروج (منطقه البروج)؛ دایره ای است از مشرق بمغرب که در میان دوازده برج واقعست و ضبط حرکات کواکب باین دایره است - دایرهء جداریه؛ آلتی است نجومی برای اندازه گرفتن فاصلهء سمت الرأس معدل النهار رجوع به دائره جداریه شود - دایرهء دور؛ کنایه است از فلک چرخ آسمان و سپهر - دایرهء دوران؛ کنایه است از فلک دایره دور چرخ سپهر - دایرهء دیرپای؛ کنایه است از فلک دایرهء دوران سپهر چرخ : کیست درین دایرهء دیرپای کو لمن الملک زند جز خداینظامی - دایرهء سمت؛ دایرهء سمتیه دایره ای عظیمه از فلک که بر دو قطب افق و دو قطب منطقه بگذرد رجوع به دائرهء سمت شود - دایرهء صغیره؛ دایره ای است مفروض که کره را نصف نکند دایره ایکه از محل تقاطع کره با صفحه ای که مار بر مرکز کره نیست بوجود آید - دایرهء عرض؛ دایرهء عظیمه ای که به دو قطب منطقه (بروج) و بجزئی از معدل بگذرد و بآن عرض کوکب شناخته شود رجوع بدائره عرض شود - دایرهء عروضی؛ خلیل بن احمد اوزان اصلی شعر را در پنج دایره قرار داده بوده است بدین شرح: دایرهء مختلفه دایره مؤتلفه دایرهء مجتلبه دایره مشتبهه دایره متفقه رجوع به دایرهء عروضی و رجوع به المعجم شمس قیس و وزن شعر فارسی دکتر خانلری شود - دایرهء عظمی؛ رجوع به دایرهء عظیمه شود - دایرهء عظیمه؛ دایرهء عظمی در اصطلاح هیأت دایره ای است مفروض که کره را نصف کند و دایره های عظیمه که اهل هیأت بر فلک فرض کرده اند نه است: معدل النهار، منطقه البروج، دایرهء ماره به اقطاب اربعه، دایرهء افق، دایرهء نصف النهار، دائره الارتفاع، دائرهء اول السموات، دائره المیل، دائره العرض هر صفحه ای که از مرکز کره بگذرد شکل حاصل از محل تقاطع کره با آن صفحه دایره ای بنام دایرهء عظیمه ایجاد کند رجوع به دائرهء عظیمه شود - دایرهء گرد؛ کنایه است از آفتاب - دایرهء لاجورد؛ کنایه است از آسمان که نیلگون و لاجوردی است و مدور : هست درین دایرهء لاجورد مرتبهء مرد بمقدار مردنظامی - دایرهء ماره به اقطاب اربعه؛ دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج و هر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته باشد رجوع به دائرهء ماره به اقطاب اربعه شود - دایرهء معدل النهار؛ در علم هیات قدیم دایره ای است موهوم از مشرق بمغرب که عالم جسمانی را منقسم به حصهء شمالی و جنوبی میکند و خط استوا در جوف آن واقع میشود معدل النهار از این جهت نامیده شده است که چون آفتاب بآن دایره برسد شب و روز تمام بلاد زمین بجز قطبین مساوی گرد - دایرهء میل؛ دائره المیل و این دایره ای است که مرور میکند به هر دو قطب معدل النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدل النهار شناخته میشود رجوع به دائرهء عظیمه شود - دایرهء مینا؛ آسمان فلک چرخ دایرهء لاجورد - دایرهء نصف النهار؛ دایره ای است که بر قطب جنوب و قطب شمال و سمت الرأس و سمت القدم میگذرد و چون در روز آفتاب بآن برسد نصف النهار، (نیمروز) است و چون در شب به آن در تحت الارض برسد، نصف شب است دایره ای است بر دو سمت الرأس و القدم که از جنوب بشمال میرود و قطب عالم و بنصف دایرهء معدل النهار و منطقهء البروج گذر کند رجوع به دایرهء نصف النهار شود - دایرهء هندی؛ صفحه ای که بروی آن تعیین ساعات نمایند و آنرا صفحهء شاخص نیز گویند || خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد چنبر چنبره حلقه خط گرد پرهون (صحاح الفرس) برهون دوره دور هر خط گرد هر چیز که محیط چیزی باشد || مجازاً محیط دائره را نیز گویند (فرهنگ نظام) رجوع به دائره شود (|| اصطلاح خطاطی) کشش - دایرهء نون؛ انحنائی که هنگام تحریر حرف نون (ن) رسم شود || اصطلاحی در تداول دستگاه دولت بخشی از اداره و محکمهء دولتی ج، داوئر قسمتی کوچکتر از اداره: دایرهء تنظیف و تسطیح؛ دایرهء رفت و روب (از دستگاه شهرداری) دایرهء میاه؛ میرابی (در شهرداری ||) سازیست معروف که به انگشتان نوازند (آنندراج) داریه باتره (برهان) کم کمان کمانی که در طرب نوازند دف دورویه تبوراک از آلات طرب است که بدست نوازند پوستی بر چنبری چوبین کوتاه دیواره گسترده اگر چه اصل آن دورویه است معهذا از دیرباز بصورت دایره نیز متداول شده است چنانکه درین بیت منسوب به حافظ ایهامی بدان هست: اندرین دایره میباش چو دف حلقه بگوش ور قفائی خوری از دایرهء خویش مرو (یادداشت مؤلف) ای خوشا دایرهء دامن صحرا که در او پرزنان همچو جلاجل بفغان آمده جل شاه طاهر (از جهانگیری ذیل لغت جل) صوفی هر کس که بوالفضول افتاده است از دایرهء دور بدور افتاده است از گردش چرخست که بد میرقصیم این دایره سخت بی اصول افتادست صوفی شیرازی - دایره زنگی؛ هرگاه بر دیوارهء دایره بفاصله های معین حلقه کوبند و یا بر دیوارهء چنبر سوراخها کنند و دو سنج کوچک در هر یک تعبیه نمایند تا چون دایره را بنوازند از آن حلقه ها و سنجها آواز برآید این چنین دایره را دایره زنگی گویند یعنی دو رویهء دارای زنگ - روی دایره ریختن هر مطلبی یا سخنی یا -رازی؛ اظهار کردن آن شرح دادن آن را با کمال وضوح از سیر تا بپیاز آنرا گفتن پرده برداشتن از تمام جزئیات مطلبی یا رازی فاش کردنِ سری افشا کردن به جزء جزء مطلب (|| اصطلاح موسیقی) گام( 1 ||) در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمد مخصوص که از طرف خواننده میشد اطلاق میگردید || گردنامه و آن اینست که بر صفحه ای دایره ای رسم کنند و اسامی عده ای را نزدیک یکدیگر بر دور آن نویسند و در بالای آن دایره استعانت جویند از کمک فقیری یا دستیاری در امر خیر دیگری (و با کشیدن صرف شود) توزیع اسامی گروهی از نامداران گرد بر کاغذی نوشته تا هر یک در زیر نام خود درویش معلوم را مالی بعهده گیرند || جمعیت و حلقهء مجلس || خانقاه و صومعه (ناظم الاطباء ||) موهای گرد بر جانب سر آدمی یا بر جای گیسو دائره (منتهی الارب||) 9) (منتهی الارب ||) گو لب بالائین که زیر بینی است دائره (منتهی / هزیمت دائره: قوله تعالی :علیهم دائره السوء (قرآن 98 الارب ||) خار (ناظم الاطباء) جای دیگر دیده نشد || مهمیز پرندگان (ناظم الاطباء) این معنی جای دیگر دیده نشد|| لشکری که بر جائی فرود آمده باشد (ناظم الاطباء) اما این معنی جای دیگر دیده نشد || حادثه پیشامد (ناظم الاطباء) اما جای Gamme - ( دیگر دیده نشد || بخت بد روزگار نامساعد (ناظم الاطباء) این معنی نیز جای دیگر دیده نشد ( 1.