داهیه
[یَ] (ع ص) داهی مذکر و مؤنث در آن یکسانست ج، دواهی دهاه || مرد زیرک و تیزفهم باهوش زیرک نابغه طلطین طارئه قعضوضه باقعه: داهیه من الدواهی؛ فتنه من الفتن نابغه من النوابغ بلّ: هو بل ابلال؛ یعنی او فتنه و صاحب ذکاء است (منتهی الارب (||) اِ) کار سخت کار دشوار کار بزرگ (آنندراج) کاری صعب امر بزرگ امر عظیم منکر کاری بزرگ کاری خطیر حادثه (آنندراج) (غیاث) سختی (مهذب الاسماء) بلا بائعه امر منکر سختی زمانه (غیاث) شدتی از شدائد دهر مصیبتی بزرگ بلای بزرگ که مانند آن یافته نشود نائبه حبل حوله غضله (منتهی الارب) فتنه طامه (مهذب الاسماء) طلاطله داهیه دهیاء؛ بلای سخت و کذلک قولهم: ادهی و امه؛ ای اشد و انکر (منتهی الارب) انه لعضله من العضل؛ ای داهیه من الدواهی حوله من الحول؛ ای داهیه من الدواهی ریب الزمان المنون صرف الدهر عوبطه منظوره زول زبئل شبدع غائله اوه ام زنفل نبات طمار توزلی توزلاء صاخ صاخه عنصر نبات اوبر (منتهی الارب) در المرصع کنیه های زیرین برای داهیه آمده است: ام دارص ام الارباء ام الاریق ام الازلم ام البلق ام اللیل ام الجیل ام الجلیق ام الحدع ام الجلویق ام خندب ام الحنین ام خشفین ام الخلفف ام الخلق ام خنشفیر ام الخنفق ام خنور ام ختنور ام ختاف ام درخین ام الدهاریس ام الذفن ام الدهیم ام الربیس ام الرسو ام رشم ام الوقوب ام الرقوب ام الرقون ام الرقم ام زنفل ام زوبر ام هیار ام حبور ام زیت ام ضیغم ام طبق ام عبید ام العربط ام الفتم ام عنتم ام فار ام قسطل ام قشعم ام قوب ام کلبه ام کلواد ام اللهیم ام مرزم ام ملذم ام الملیق ام ناد ام الهریذی ام یستعور ام یقصوم ابن احداها ابن برح ابن بریح ابن ابرح بنوابیش ابنه الجبل ابنه رشم ابنه معیر بنت احداها بنات برح بنت الرقم بنات اودک بنات بیش بنات الدهر بنات حمام بنات طیل بنات عین ابنه العنقفیر بنات غیر بنات معیر احدی بنات طبق ذات العراقی (المرصع) : می ترسم که شاه را همان حالت پدید آید که و بروز رای او همان داهیه نازل شود که حمدونه را (سندبادنامه ص 218 ) عوض کرامت فرماید مشایخ کبار سادات ابرار را در این مصیبت عظمی و داهیهء کبری (ترجمهء تاریخ یمینی ص 460 ) حاضران از آن داهیهء دهیا و حادثهء شنعا تعجب نمودند (ترجمهء تاریخ یمینی)اباس؛ داهیه آوردن (تاج المصادر بیهقی).