دانه کردن
[نَ / نِ کَ دَ] (مص مرکب)دان کردن دانه دانه کردن چنانکه در انار و باقلا و غیره جدا کردن چنانکه در دانه های چیزی و بیشتر در انار و گاه در باقلا و انگور و گندم و جو بکار رود || از هم باز کردن دانه های برخی از میوه ها چون انار حبه ها را از گوشت جدا کردن در میوه ها چنانکه در انار حبه کردن || پراکنده و پریشان ساختن (برهان) جدا و پریشان کردن (آنندراج) جدا کردن و از یکدیگر گشودن و جداگانه نهادن چیزها بواحدهای همانند و جداگانه بخش کردن : دانه کن این عقد شب افروز را پر شکن این مرغ شب و روز رانظامی || پیاپی درآوردن واحدهای همانند را چنانکه قطرات اشک و گلوله های سبحه و جز آن : ز هرسو شاخ سنبل شانه میکرد بنفشه بر سر گل دانه میکردنظامی لیلی سر زلف شانه میکرد مجنون در اشک دانه میکردنظامی مژه از اشک چه درها که نه در رشته کشید بامیدی که بپای تو مگر دانه کنمظهوری صراحی سجدهء مستانه میکرد ز پی تسبیح اشکی دانه میکردزلالی - دانه کردن زلف؛ لاغ لاغ کردن دسته کردن تارهای موی سر برای بافتن الف دانه کردن.