داماد

معنی داماد
(اِ)( 1) مرد نو کدخدا یعنی مردی که تازه شادی عروسی او شده باشد و بعضی گویند این لفظ دعاست و مخفف دائم آباد است (از غیاث) اما قسمت اخیر قول صاحب غیاث بر اساسی نیست خَتَن (منتهی الارب) صِهر (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی) شاه (فرهنگ اسدی نخجوانی) مرد تازه زن گرفته مردی که تازه جشن عروسی وی برپا شود یا شده باشد مقابل عروس که زنی است که تازه جشن عروسی برپا کرده باشد : ملک چون کشت گشت و تو باران این جهان چون عروس و تو دامادفرخی و تکلفی فرمود امیر محمود عروسی را که مانند آن کس یاد نداشت در سرای امیر محمد که برابر میدان خرد است و چون سرای بیاراستند و کارها راست کردند امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چیز بخشید و بازگشتند و سرای به داماد و حرّات ماندند (تاریخ بیهقی ص 249 چ ادیب) عروس ملک بیاراست گوش و گردن و بر نخواست از ملکان جز تو شاه را داماد مسعودسعد شکایت کند نوعروسی جوان به پیری ز داماد نامهربانسعدی مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه عروس هزار دامادست حافظ دست کی دختر رز میدهد آسان تأثیر این عروسی است که خون در دل داماد کند محسن تأثیر|| شوهر دختر: فلان داماد اوست؛ شوی دختر اوست صاحب غیاث گوید به معنی شوهر دختر مجاز است : رها شد سر و پای بیژن ز بند به داماد بر کس نیارد گزندفردوسی سرافراز داماد رستم بود بایران زمین همچو او کم بودفردوسی سه پور فریدون سه داماد اوی نخوردند می جز که بر یاد اویفردوسی بمیدان شدندی دو داماد اوی [ قیصر ] بیاراستندی دل شاد اویفردوسی نیابی تو داماد بهتر ز من گو شهریاران سر انجمنفردوسی کنون مرزبانم بر این جایگاه گزین سواران و داماد شاهفردوسی که داماد او بود بر دخترش همی بود چون جان و دل در برش فردوسی کرا دختر آید به جای پسر به از گور داماد ناید ببرفردوسی پدر و مادر سخاوت و جود هر دو خوانند خواجه را دامادفرخی بدسگال تو و مخالف تو خسر جنگجوی با( 2) دامادفرخی این آزادمرد داماد بود و با این حاجب بزرگ وصلت داشت به حره (تاریخ بیهقی ص 504 چ ادیب) با دختر و داماد و نبیره بجهان در میراث به بیگانه دهد هیچ مسلمان ناصرخسرو به تنزیل ار خبر جوئی ز تأویل ز فرزندان او یابی و دامادناصرخسرو بدان زن مانی ای ماه سمنبر که باشد در کنارش کور دختر بدیدی کوری دختر نبیند همان داماد بی آهو گزیند فخرالدین اسعد (ویس و رامین) این سه خصلت اصول را بنیاد بدو دختر [ عثمان ] رسول را دامادسنائی چو دختر سپردم بداماد گفتم که گنج زرست این بخاکش سپردمخاقانی اگرچه هست بدینسان خداش مرگ دهاد که گور بهتر داماد و دفن اولیترخاقانی سروری کز روی نسبت وز عروسان صفا هم پسر عم من است امروز و هم داماد من خاقانی بامدادان پدر چنان دیدش پیش داماد رفت و پرسیدش سعدی 3) کهر؛ داماد خسری کردن (منتهی )( (گلستان چ یوسفی ص 106 ) چرا داماد را معالجت نکنی (گلستان، چ یوسفی ص 107 الارب ||) شوهر خواهر: فلان داماد اوست؛ شوی خواهر اوست : محمد بن ملکشاه بدر همدان در واقعهء امیر شهاب الدین قتلمش الب غازی که داماد او بود بخواهر (چهارمقاله) اگر بغراتکین پسر قدرخان که با ما وصلت دارد بیاید خلیفت ما باشد و خواهری که از آن ما بنام وی است فرستاده آید تا ما را داماد و خلیفه باشد (تاریخ بیهقی ص 343 چ ادیب) ( 1) - در اوستا: زاماتر ( در پهلوی: دامات ( 2) - ن ل: خشوی را ( 3) - ن ل: داماد را چرا علاج نکنی (کلیات، چ فروغی ص 84 zamatar.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.