دالان
(اِ) دهلیز دالیز دالیج دلیج بالان بالانه محلی میانهء خانه و در کوچه دالانه (شرفنامه) دهلیز که مابین دو در باشد (شعوری) کریدور( 1) محلی مسقف میان در خانه و خانه : چو خوان اندرآمد بدالان شاه( 2) درون رفت زروان حاجب براه فردوسی (از شرفنامه) یکی را سد یأجوج است بنیان یکی را روضهء خلدست دالان عنصری (از شعوری) صفه الدار؛ پیش دالان (منتهی الارب) سقیفه؛ دالان بیرونی (دهار) سهوه؛ پیش دالان مشربه؛ پیش دالان (منتهی الارب) -امثال: هر جا در شد ما دالانیم، هر جا خر شد ما پالانیم خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند توی دالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم زیر پالان می خوابم صاحبخانه نگذار برم || بازار تنگ که دو سوی آن دکان است: دالان گبرها دالان فرش فروشها || کوچهء سرپوشیده (برهان) در شاهنامه چ بروخیم (ج 8 - (Corridor (2 - ( سعبات (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی مؤلف) ساباط || تونل ( 1 ص 2404 ) بالان (با نسخه بدل: بایوان) آمده است.