داستانی
(ص نسبی) سزاوارِ مَثَل زدن مَثَل زدنی - داستانی شدن؛ سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن مَثَل زدنی شدن درخورِ شهره شدن گردیدن درخورِ مَثَلِ سائر گشتن شدن : سخن کز دهان بزرگان رود چو نیکو بُوَد داستانی شودابوشکور مکافاتِ بد گر کنی نیکوی به گیتی درون داستانی شویفردوسی (|| حامص) (در ترکیب): همداستانی موافقت مرافقت.