داد گستردن
[گُ تَ دَ] (مص مرکب)عدل کردن عدالت ورزیدن بعدل کوشیدن دفع ظلم ظالم از مظلوم کردن : خداوند ما نوح فرخ نژاد که بر شهریاری بگسترد دادابوشکور مأمون به خراسان داد بگسترد و هر روزی بمزکت آدینه اندر آمدی و بر نمد بنشستی و علما و فقها را پیش خویش بنشاندی و داوری خود کردی و بقضا خود نگرستی و داد بدادی و آن سال از خراسان خراج بیفکند (ترجمهء طبری بلعمی).