دادگر

معنی دادگر
[گَ] (ص مرکب) عادل مقسط (دهار) داور دادرس : تو گر دادگر باشی و پاک رای همی مزد یابی بدیگرسرایفردوسی که ای شاه نیک اختر دادگر تو بی چاشنی دست خوردن مبرفردوسی اگر دادگر باشی ای شهریار نمانی و نامت بود یادگارفردوسی همه دادگر باش و پروردگار خنک مرد بخشنده و بردبارفردوسی هرآنکس که بر دادگر شهریار گشاید زبان مرد دینش مدارفردوسی نباید زبان از هنر چیره تر دروغ از هنر نشمرد دادگرفردوسی بهر شهر کاندر شدی دادگر بدرویش دادی بسی سیم و زرفردوسی چو بر دادگر شاه دشمن شود سرش زود باید که بی تن شودفردوسی بیامد خروشان بنزدیک شاه که ای نامور دادگر پادشاهفردوسی چرا کشتی آن دادگرشاه را خداوند پیروزی و گاه رافردوسی اگر مهربان باشد او بر پدر به نیکی گراینده و دادگرفردوسی جهاندار اگر دادگر باشدی ز فرمان او کی گذر باشدیفردوسی چنین گفت مر زال را کای پسر نگر تا نباشی جز از دادگرفردوسی چو بیداد او دادگر بر نداشت یکی دادگر را برو برگماشتفردوسی صیدگاه ملک دادگر عادل را باز نشناختم امروز همی از محشرفرخی آن پادشاه دادگر عادل کاو راست بر همه ملکان فرمانفرخی جلال دولت عالی محمد مسعود امام دادگران شاه راستی فرمایفرخی که فرخ منوس آن شه دادگر که بد پادشاه جهان سربسر عنصری (از لغت فرس چ اقبال ص 202 ) دادگر شاهی کز دانش و آراستگی سخنی بر دلش از ملک معما نشود منوچهری زین دادگری باشی و زین حق بشناسی پاکیزه دلی پاک تنی پاک حواسی منوچهری چو رامین دادجوی و دادگر شد جهان از خفتگان آسوده تر شد (ویس و رامین) پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار باشند طاعت باید داشت (تاریخ بیهقی ص 93 ) داد در خلق جهان جمله پدرشان گسترد چه عجب گر پسران همچو پدر دادگرند ناصرخسرو شاد گردی چون حدیث از داد نوشروان کنند دادگر باش و حقیقت کن که نوشروان توئی ناصرخسرو گرگست، نیست مردم آنکس که دادگر نیست برتر ز داد از ایزد اندر جهان اثر نیست ناصرخسرو گفتم که عقل داد خدایست خلق را گفتا بلی ولیک خدایست دادگر ناصرخسرو یک روز عاشق تو ز بیداد تو همی اندر مظالم ملک دادگر شودمسعودسعد نکرد یارد هجر تو بر تنم بیداد که یاد کرد شهنشاه دادگر داردمسعودسعد دادگر شاه عاجز با داد نه تواند ستد نه یارد دادسنائی به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت (نوروزنامه) این داد کرد و آن ستم آورد عاقبت هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است خاقانی قضات از در ظالمان کرد فارغ ازین دادگرتر قضائی نیابیخاقانی بقا باد پادشاه دادگر و خسرو هفت کشور را (سندبادنامه ظهیری سمرقندی ص 218 ) دادگری دید به رای صواب صورت بیدادگری را به خوابنظامی خواند شه را که داد گرداند کز ستمکاره داد بستاندنظامی که شاه جهان داور دادگر که از خاور او راست تا باخترنظامی جهانبان و دین پرور و دادگرسعدی خنک روز محشر تن دادگرسعدی در آن ملک قارون برفتی دلیر که شه دادگر بود و درویش سیرسعدی شنیدم که فرماندهی دادگر قبا داشتی هردو روآسترسعدی که حق مهربان است بردادگر ببخشای و بخشایش حق نگرسعدی جهانبان و دین پرور و دادگر نیامد چو بوبکر بعد از عمرسعدی خسروا دادگرا شیردلا بحر کفا وی جلال تو بانواع هنر ارزانیحافظ دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باد دشمن بدسگال تو غرقه بخون چو لاله باد حافظ مصطفی فرمود شاه دادگر سایهء خداست اینک این برهان گرت بایست برهان داشتن قاآنی بد کن بعدو دادگرا تا بتوانی نیکست هرآن بد که به بیدادگر آید قاآنی || گاه کنایه از شاه است پادشاه دادرس و دادکننده : ز دانا بپرسید پس دادگر که فرهنگ بهتر بود با گهرفردوسی به قیصر ز لهراسب پیغام داد که گر دادگر سربپیچد ز دادفردوسی (|| اِخ) دادار (اوبهی) اسمی از اسماء الهی (برهان) نام حضرت احدیت جل ذکره : نخست آفرین کرد بر دادگر کزو دید نیرو و بخت و هنرفردوسی فرستم به نیکی به نزد پدر چنان چون پسندد همی دادگرفردوسی گواه من اندر جهان ایزد است گوا خواستن دادگر را بد استفردوسی که نپسندد از ما بدی دادگر سپنج است گیتی و ما برگذرفردوسی گر ایدونکه نیرو دهد دادگر پدید آورد رخش رخشان هنرفردوسی نه چیز و نه دانش نه رای و هنر نه دین و نه خشنودی دادگرفردوسی کنون من کمر بسته و رفته گیر نخواهم جز از دادگر دستگیرفردوسی چو یزدان مراو را بشاهی گزید ازو دادگر جز نکویی ندیدفردوسی دوتا کرد پشت و فرو برد سر همی آفرین خواند بر دادگرفردوسی ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کنفردوسی اگرت داد نداد ای پسر جهان او را همی بپای جهاندار دادگر داردناصرخسرو ببخش مال و مترس از کمی که هر چه دهی جزای آن بیکی ده ز دادگر یابی سلمان ساوجی || نام جشنی است از جشنهای سال جلالی سلطان جلال الدین ملکشاه و پیش از او نیز بوده است (از انجمن آرای ناصری) نام جشنی از جشنهای ملکی (برهان) : تهنیت گویند شاهان را بجشن دادگر جشن را من تهنیت گویم بشاه دادگر معزی (از انجمن آرا).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.