دادار

معنی دادار
که مفید معنی نسبت است (غیاث) اما این « ار » و کلمهء « داد » (ص) عادل دادگر (آنندراج) عدل به معنی عادل و مرکب است از به معنی دادن و آفریدن است با « دا » نیست بلکه کلمه مرکب از ریشهء « آر » و « داد » وجه اشتقاق براساسی نیست و دادار مرکب از علامت فاعلی و لغهً به معنی بخشاینده و آفریننده است (حاشیهء برهان قاطع چ معین ||) این کلمه در اوستا داتَر و « تار » پسوند همیشه صفت اهورامزداست به معنی آفریدگار و آفریننده : داد پیغام بسر اندر عیّار مرا که مکن یاد بشعر اندر بسیار مرا کاین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت برهاناد ازو ایزد دادار مرارودکی برفتم من اکنون بفرمان تو به یزدان دادار پیمان توفردوسی مصر ایزد دادار بفرعون لعین داد کافر شد و بیزار شد از ایزد دادارفرخی بشکر او نتوانم رسید پس چکنم ز من دعا و مکافات از ایزد دادارفرخی هرچه باید ز آلت امکان همه دادستش ایزد دادارفرخی از آب گنگ سپه را بیک زمان بگذاشت بیمن دولت و توفیق ایزد دادارفرخی نه آن بود که تو خواهی همی و داری دوست چه، آن بود که قضا کرد ایزد دادار ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی) وانت گوید کردگار نیک و بد ایزد دادار و دیو ابترستناصرخسرو تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد بتمام ایزد دادار تعالی ناصرخسرو مهربان بر تو خسرو عالم وز تو خشنود ایزد دادارمسعودسعد جز این بت که هر صبح از اینجا که هست برآرد بدادار یزدان دو دستسعدی (|| اِخ) نامی از نامهای خداوند خدای تعالی عز و جل شأنه نام خدای عزوجل (برهان) یزدان ایزد باری تعالی (شرفنامه) : شفیع باش بر شه مرا بدین زلت چو مصطفی بر دادار بر روشنان را دقیقی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 114 ) به ایرانیان گفت بهرام گرد که جان را بدادار باید سپردفردوسی بشد پیش دادار خورشید و ماه نیایش بدو کرد و پشت و پناهفردوسی ز فرّ سیاوش فرو ماندند بدادار بر آفرین خواندندفردوسی چو از خواب گودرز بیدار شد ستایش کنان پیش دادار شدفردوسی بفرمان دادار این نامه را کنم اسپری شاه خودکامه رافردوسی دل بیژن آمد ز تیزی بدرد بدادار دارنده سوگند خوردفردوسی هر آنکس که داند که دادار هست نباشد مگر پاک یزدان پرستفردوسی چنین داد پاسخ گرانمایه شاه که دادار باشد زهر بد پناهفردوسی یکی جام می بر کفش برنهاد ز دادار نیکی دهش کرد یادفردوسی از ایران بیاید یکی چاره گر بفرمان دادار بسته کمرفردوسی که با فرّ و بُرزست و با مهر و داد نگیرد جز از پاک دادار یادفردوسی ز دادار گردم بسی شرمناک سیه رو روم از سر تیره خاکفردوسی به دادار کن پشت و انده مدار گذر نیست از حکم پروردگارفردوسی دادار جهان ملک جهان وقف تو کرده ست در وقف جهان( 1) هیچکسی را نبود دست منوچهری همی دانست گفتی تیغ خونخوار که جان در تن کجا بنهاد دادار فخرالدین اسعد (ویس و رامین) بدو داد دادار پیغام خویش بپیوست با نام او نام خویشاسدی ز دادار امید و فرمان و پند مرآن راست کو از خرد بهره مند اسدی (گرشاسبنامه ص 316 ) چو چشمی است بیننده و راه جوی که دادار را دید شاید در اویاسدی زهر بد به دادار جوید پناه باندازه هر کس دهد پایگاهاسدی شیر دادار جهان بود پدرشان نشگفت گر ازیشان برمند اینکه یکایک حمرند ناصرخسرو کنم نیکی چو نیکی کرد با من خداوند جهان دادار سبحانناصرخسرو هر جا که روی و باز آئی دادار ترا نگاهبان بادمسعودسعد دادار جهان مشفق هر کار تو بادا کورا ابدالدهر جهاندار تو بائیخاقانی بادت ز غایات هنر بر عرش رایات خطر در شأنت آیات ظفر از فضل دادار آمده خاقانی دل من هست از این بازار بیزار قسم خواهی به دادار و به دیدارنظامی درین وقت نومیدی آن مرد راست گناهم ز دادار داور بخواستسعدی هنوزت اجل دست خواهش نبست برآور بدرگاه دادار دستسعدی (|| ص) دارنده (شرفنامه ||) پادشاه عادل (جهانگیری) : نادری در همه فن ناموری در همه چیز زر ده زوروری، دادگری داداری مولانا مطهر || قاضی عادل دادور ( 1) - ن ل: بر وقف خدا.
اشتراک‌گذاری
با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.