خیول
[خُ] (ع اِ) جِ خیل (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) رجوع به خیل شود : بفرمود تا بزمگاه او بتعبیهء خیول و تغشیهء فیول بیاراستند (ترجمهء تاریخ یمینی) فیول و خیول سلطان بهدم آن حصار و آن دیوار برجوشیدند (ترجمهء تاریخ یمینی) و در شب بکنار خیول تراکمه رسیدند (جهانگشای جوینی) بعد از سه سال در بازار میروم و خواجه را می بینم با خیل و خیول و نبال و جمال (جهانگشای جوینی).