خیالی
[خَ / خیا] (ص نسبی) وهمی تصوری || ناپایدار (ناظم الاطباء ||) آنکه اسیر خیالات واهی خویش است آنکه در عقب خیالهای باطل خود است || در نزد ارباب بیان و بلاغت عبارت است از صورتی است که در خیال مرتسم میشود و از طریق حواس حاصل میشود و گاه بر معدومی که قوه متخیله از امور محسوس ترکیب می کند نیز اطلاق میشود و از آنجا که متخیله از امور محسوس صور خیالی را ترکیب می کند صور وهمی از تعریف صور خیالی خارج میشوند چه صور وهمی صوریند که صرفاً اختراع قوهء متخیله اند بر سبیل محسوسات و بر این معنی است استعمال آن در باب تشبیه چون این بیت: کان محمرالشقیق اذا تصوب اوتصعد اعلام یاقوت نشرن علی رماح من زبرجد در اینجا علمهای یاقوت واقع بر نیزه های زبرجد امور حسیه نیستند زیرا امور حسیه آن اموریند که بنزد مدرک در دنیای خارج موجودند بل صور خیالیند که مادهء آنها به تنهایی در دنیای بیرون است و قوهء متخیله فقط بترکیب این صور پرداخته است (از کشاف اصطلاحات فنون).