آسا
(نف مرخم) مخفف آسای. آسایش دهنده. آسایش گیرنده: تن آسا. جان آسا. دل آسا. روان آسا. کم آسا :
کم آسا و دمساز و هنجارجوی
سبکیاب و آسان رو و تیزپوی(1).اسدی.
|| آراینده یا آسایش دهنده :
در گه کین معرکه آرای رزم
در دم عیش انجمن آسای بزم.کاتبی(2).
(1) - در صفت اسب.
(2) - کلمهء آسا و آسای گاهی امر است از آسایش :
تو فردا برآسای تا من سپاه
بیارم ز ایرانیان کینه خواه. فردوسی.
اسب چه طاقت تو دارد، زین بر مه نه
تخت چه درخور تو باشد، بر چرخ آسا.
رضی الدین نیشابوری.
بکش از راه جستجویش پا
از تک و پوی یک زمان آسا. رکن الدین بکرانی.
کم آسا و دمساز و هنجارجوی
سبکیاب و آسان رو و تیزپوی(1).اسدی.
|| آراینده یا آسایش دهنده :
در گه کین معرکه آرای رزم
در دم عیش انجمن آسای بزم.کاتبی(2).
(1) - در صفت اسب.
(2) - کلمهء آسا و آسای گاهی امر است از آسایش :
تو فردا برآسای تا من سپاه
بیارم ز ایرانیان کینه خواه. فردوسی.
اسب چه طاقت تو دارد، زین بر مه نه
تخت چه درخور تو باشد، بر چرخ آسا.
رضی الدین نیشابوری.
بکش از راه جستجویش پا
از تک و پوی یک زمان آسا. رکن الدین بکرانی.