خوهل
[خوَهْ / خُهْ / خوهَ] (ص) کج منحنی ناراست (برهان) (ناظم الاطباء) کژ (لغت نامهء اسدی) اریف اریب خُل (یادداشت مؤلف) : پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من همت خوهل پاسخ دهد پیرزنبوشکور رویت براه سگبان ماند همی درست باشد هزار کژی و باشد هزار خوهل منجیک آن بندها که بست فلاطون به پیش من خوهل است و سست پیش کهین پیشکار من ناصرخسرو || حیوانی که دست و پای وی کج و ناراست باشد (ناظم الاطباء (||) اِ) چوب که در پس پاشنهء کفش نهند ضَغّاطَه (یادداشت مؤلف ||) جای پای گذاشتن قایق چی در قایق (ناظم الاطباء).