آسا
(پسوند) اَسا. ادات تشبیه است. مثل. مانند. گون. گونه. شبه. وار. سان. سا. نظیر. شکل. صفت: آسمان آسا. بحرآسا. پادشاه آسا. پیل آسا. ترک آسا. خاقانی آسا. خورآسا. دلیرآسا. دودآسا. راهب آسا. رعدآسا. زمین آسا. ساسیاآسا. شیرآسا. عندلیب آسا. فلک آسا. مریدآسا. مهرآسا. یهودآسا :
عدوی او شود روباه بددل
چو شیرآسا خرامد او بمیدان(1).شهید.
در بدیّ و گدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیاآسا.فرالاوی.
بزم خوب تو جنه المأوی
مَثَلِ ساقی تو حورآسا.خفاف.
عزم و حزمش به جنبش و بسکون
آسمان باشد و زمین آسا.ابوالفرج رونی.
بگیر قبضهء شمشیر عدل و جنبش کن
بگرد گرد همه هند پادشاه آسا.مسعودسعد.
جان بکف برنه و دلیرآسا
قصد این راه کن در او ماسا.سنائی.
از کس و ناکس ببر خاقانی آسا در جهان
هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست.
خاقانی.
صبحدم چون کِلّه بندد آه دودآسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من.
خاقانی.
فلک کج روتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.خاقانی.
(1) - ن ل: شود بدخواه تو... چو شیرآسا تو بخرامی...
عدوی او شود روباه بددل
چو شیرآسا خرامد او بمیدان(1).شهید.
در بدیّ و گدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیاآسا.فرالاوی.
بزم خوب تو جنه المأوی
مَثَلِ ساقی تو حورآسا.خفاف.
عزم و حزمش به جنبش و بسکون
آسمان باشد و زمین آسا.ابوالفرج رونی.
بگیر قبضهء شمشیر عدل و جنبش کن
بگرد گرد همه هند پادشاه آسا.مسعودسعد.
جان بکف برنه و دلیرآسا
قصد این راه کن در او ماسا.سنائی.
از کس و ناکس ببر خاقانی آسا در جهان
هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست.
خاقانی.
صبحدم چون کِلّه بندد آه دودآسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من.
خاقانی.
فلک کج روتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.خاقانی.
(1) - ن ل: شود بدخواه تو... چو شیرآسا تو بخرامی...