خوشنودی
[خوَشْ / خُشْ] (حامص)مقابل خشم مقابل غضب (یادداشت مؤلف) رضا خوشحالی رضایت خرمی فرح شادمانی (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستند چو خوشنودی پهلوان خواستندفردوسی زینهمه بهتر مر ایشان را همی حاصل شود چیست آن خوشنودی شاه و رضای کردگار فرخی نامه ها رفت به اسکدار بجملهء ولایت تا وی را استقبال کنند بسزا و سخت نیکو بدارند چنانکه به خوشنودی رود (تاریخ بیهقی) سلطان بسیار نیکویی گفت و از وی خوشنودی نمود (تاریخ بیهقی) بهر خوشنودی حق پیش آر دست کان بمقدار کراهت آمده ستمولوی.