خوش خوابی
[خوَشْ / خُشْ خوا / خا] (حامص مرکب) خفتن براحت و آرامی چون خفتن طبیعی (یادداشت بخط مؤلف) مقابل بدخوابی : پس تدبیر تری بازآوردن بر دست گیرند و تدبیر خوشخوابی او کنند (ذخیرهء خوارزمشاهی) شراب کم در صورت مساعدت مزاج سبب خوش خوابی است (ذخیرهء خوارزمشاهی ||) مستی و شهلایی (در صفت چشم زیبا) : گرفته دستهء نرگس بدستش به خوشخوابی چو نرگسهای مستش نظامی.